Document Type : Mixed Method Research Paper
Authors
1 Assistant Professor Department of Educational Management , Azad university -kerman-iran
2 Assistant Professor Department of Educational Management -Shahid Beheshti University, Tehran-iran
Abstract
Keywords
مقدمه
نقش آموزشوپرورش در هر کشور و جامعهای از جنبههای مختلف حائز اهمیت فراوان بوده است و درزمینههایی از قبیل توسعه اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی این اهمیت بیش از سایر زمینهها ملموس و مشهود است درواقع نظام آموزشی هر کشوری دربرگیرندهی مجموعهای از نیازهای سازمانهای رسمی آن کشور بوده و عملکرد نظام آموزشوپرورش که مدیران آموزشی اداره آن را بر عهدهدارند، نهتنها ازنظر پیشرفت اقتصادی و اجتماعی مهم است، بلکه ازنظر تأثیری که بر تحرک شغلی و انتظارات دارد، از اهمیت تعیینکنندهای برخوردار است. همچنین آموزشوپرورش، بهترین وسیله، برای ایجاد تغییر ارزشها و رفتارها به شمار رفته و باعث میشود که افراد، بهتناسب استعداد و رغبتی که دارند برای انجام خدمتهای اجتماعی و اقتصادی و کسب مشاغل و درنتیجه آسایش فردی مهیا شوند(Alagheband,2010). لذا میتوان گفت از میان انواع مدیریت، مدیریت آموزشی بااهمیتترین، مؤثرترین و ظریفترین نوع مدیریت است که موضوع آن انسان است. انسانی که در مدارس واردشده و نیازمند تعلیم و تربیت و رشد ابعاد جسمانی, عاطفی، اجتماعی عقلانی و اخلاقی است(safi,2010) نقش و تأثیر مدیران مدارس در کیفیت این انسانها که آینده جامعه خود را خواهند ساخت از ابعاد مختلف موردبررسی قرارگرفته است.بهطور مثال تحقیقات نشان داده است که 93 درصد دانشآموزانی که در مدارسی با مدیران خوب حضورداشتهاند نتایج موفقیتآمیزی کسب کرده درحالیکه این رقم برای مدارس با مدیران با عملکرد ضعیف تنها یک درصد بوده است Barber &et al,2010)).
تأثیر ارزشهای آموزشی، کیفیت و اقدامات استراتژیک مدیران مدارس را در بهبود شرایط مدرسه که درنهایت منجر به ارتقاء نتایج کسبشده توسط دانش آموزان میگردد نیز به اثبات رسیده است(Day &et al,2009). مدیران مدارس از طریق تأثیر برانگیزش و توانایی معلمان از یکسو و نیز ایجاد یک محیط و جوکاری مناسب نقش اساسی را در بهبود کارآیی و عدالت آموزشی ایفا مینمایند (Pont & etal,2008) بنابراین بهبود سازمان آموزشوپرورش بدون مدیریت صحیح، درست و توانمند امکانپذیر نیست. بهبود شرایط کار، افزایش رضایت و ایمنی خاطر کارکنان و هماهنگ ساختن تلاشها در شکلدهی به امکانات و منابع موجود جهت تحقق اهداف و درنتیجه تقویت روحیه کارکنان و آمادگی برای شکوفایی، خلاقیت و نوآوری استعدادهای بالقوه دانشآموزان ازجمله وظایف مدیران مدارس است که این مسئله خود اهمیت کار این مدیران را نمایانتر میکند(Behrangi,2010). بر اساس تحقیقات مختلف ازجمله تحقیق استروکان و همکارانش سبک مدیریت مدارس میتواند نقش چشمگیری در کیفیت مدرسه، رضایت شغلی کارکنان ، فرهنگسازمانی و انگیزه افراد داشته باشد(Strukan,Krezo&Fazlic,2014).ازاینرو، از آغاز قرن اخیر، هیچ کشوری بدون توسعه در مؤسسات آموزشی و بهکارگیری مدیران آموزشی تحصیلکرده و مجرب، مراحل توسعه و پیشرفت را طی نکرده است( Gharaiemoghadam,1996). بهطور مثال در انگلستان بحث عدم تمرکز مدیریت در مدارس و اعطای اختیارات لازم به مدیران جهت تصمیمگیری برحسب شرایط مختلف و یا تأسیس مدرسه عالی ملی رهبری مدارس و خدمات آموزشی در سال 2000 و اجباری کردن دریافت گواهینامههای مربوطه از این مرکز باهدف آمادهسازی مدیرانی که بتوانند بهصورت مستقل و برحسب شرایط و نیاز بهترین تصمیمات را بگیرند در همین راستا است(Bush.2011). بر طبق اعلام OECD[1] مدارس امروز نیازمند مدیرانی با ویژگیهای ،تواناییها و مهارتهایی بسیار بالا برای هدایت مدرسه بر طبق شرایط کنونی هستند و دیگر نقش اداره امور اجرایی برای مدیران مدارس مورد تایید نیست.این در حالی است که بر طبق تحقیقات ارائه شده بیش از 25 درصد مدارس دچار سوء مدیریت و یا مدیریت ضعیف هستند( Caillords& Levin ,2001).
در ایران اما عدم تحقق اهداف نظام آموزشوپرورش، از اهداف اعتقادی و اخلاقی گرفته تا اهداف آموزشی و بروز مشکلات امروزی جامعه مانند آسیبپذیری در مقابل تهاجم فرهنگی و جنگ نرم، تمایل به اسراف و تجملگرایی، سطح پایین کتابخوانی، سست شدن پیوندهای خانواده و همچنین پایین بودن رضایت شغلی معلمان و ... همگی نشان از وجود خلأهای در نظام مدارس ما دارد که سکاندار آن مدیران مدارس میباشند. مدیرانی که پشتوانه نظری و علمی کارشان نظریههای مدیریتی است که اغلب منشأ گرفته از پژوهشهایی است که حاصل تحقیق در نهادها و سازمانهای غیر آموزشی هستند. بهعنوانمثال در تحقیقی با عنوان "بررسی رابطه سبک مدیریت با اثربخشی سازمان" میزان بهکارگیری سبکهای مدیریتی لیکرت را در بین مدیران مدارس بررسی و نشان داده شد که به ترتیب سبکهای مشاورهای، استبدادی خیرخواهانه، مشارکتی و آمرانه بیشترین کاربرد را در مدارس دارند ((Zaki,Goudarzi,Souri,2015.
همچنیندر مقایسه دو سبک کارمدار و کارمند مدار مشخص شد که رایجترین سبک در مدیریت مدارس، سبک مدیریتی کارمدار است(Abdolahpour,1996,&Bakhshayesh &Azarnia,2012). در تحقیق دیگری با عنوان "رابطه انگیزش پیشرفت با سبک رهبری مدیران مدارس تهران" مشخص گردید به ترتیب سبکهای مدیریتی سنتی، متعادل و مشارکتی در بین مدیران ما رواج بیشتری دارند (Feizi,2009). تحقیقات دیگر رواج سبک رهبری تحولی را نسبت به تعاملی مورد تأیید قرارداد .(Nasiri,Emadi,2015) اما همه این سبکها و مدلها خارج از آموزشوپرورش توسعهیافتهاند و بعداً در مدارس بکار برده شدهاند. درحالیکه تئوریهای سنتی مدیریت را بدون بررسی دقیق کاربرد آنها در محیط آموزشی، نمیتوان در مدارس به کاربرد (Baldrige,et al,1998) زیرا علیرغم اینکه سازمانها دارای شباهتهایی هستند اما هر یک دارای جنبههای منحصربهفردی میباشند که منجر به تمایز آنها و تفاوتهای عمیقی در ابعاد مختلف ازجمله اهداف، ساختار، رهبری، اعضا و ... میشود و همین مسئله لزوم تأمل در بهکارگیری مدلهای مدیریتی را اثبات مینماید (Bush,2003). لذا با توجه به اهمیت این مسئله، در این تحقیق از بین مدلهای ارائهشده برای مدیریت مدارس، مدلهای تونی بوش انتخاب گردید تا مشخص شود مدیریت مدارس متوسطه کرمان در چارچوب مدل تخصصی مدیریت مدرسه در چه وضعیتی قرار دارند.
سؤالات و فرضیهها:
بخش کمی:
میزان استفاده مدیران مدارس مقطع متوسطه از مدل رسمی،همکارانه،سیاسی، ذهنی ،ابهامی و فرهنگی از حد متوسط تفاوت دارد.
بین میزان استفاده مدیران از مدلهای ششگانه از دیدگاه معلمان تفاوت وجود دارد.
بخش کیفی:
وضعیت مدیریت مدارس متوسطه کرمان در 4 بعد مطرحشده در مدلهای مدیریتی بوش (هدفگذاری، رهبری، ساختار و ارتباط با محیط )چگونه است؟
ادبیات تحقیق:
در خصوص ارائه مدلهای مدیریت آموزشی، تحقیقات متعددی انجامشده که در ادامه به برخی از آنها اشاره میگردد:
چوئی بال در پژوهشی تحت عنوان " یک مدل مدیریتی پیشنهادی برای مدارس تایلند" با استفاده از فن دلفی و بهره گرفتن از نظرات 22 متخصص به ارائه مدلی پرداخته است که به شرح مواردی ازجمله خصوصیات ، مأموریت ، چشمانداز و شاخصهای مدیریت موفق در این مدارس میپردازد(Choeybali,2008).
آینی،جوشوا و السولادر پژوهششان با عنوان " یک مدل مفهومی برای تضمین کیفیت و عملکرد مدیریت مدارس خودگردان در مدارس راهنمایی نیجریه" پس از شناسایی عوامل افت کیفیت و عملکرد در اینگونه مدارس که شامل توانایی و ظرفیت پایین مدیران، تجربه و دانش کم مدیران در سیاستگذاری، نبود انگیزه کافی به دلیل عدمحمایتهای مالی دولت، فقدان مشارکت در مدارس و مقاومت والدین و معلمان در برابر نوآوریهای این مدارس بود به ارائه مدلی پرداختند که در آن به 1- دروندادهای سیستم ازجمله زیرساختها، منابع یادگیری، حمایتهای مالی، منابع و نرمهای جامعه، مشارکت والدین، 2-پروسه تغییر شامل: گسترش پتانسیلهای دانش آموزان، مهارتهای آموزشی معلمان، مهارتهای رهبری مدیران 3-بروندادها شامل: مهارتهای کلامی و شنیداری، اخلاق، موفقیت اقتصادی و مهارتهای شهروندی پرداخته میشود(Ayeni,Joshua&Olusola,2013).
در تحقیق دیگری تحت عنوان " یک مدل برای رهبری آموزشی عملی شامل ترکیبی از معرفت، هوش و خلاقیت " مشخص شد که بدون ترکیبی کارآمد از این سه مشخصه، یک رهبر آموزشی عالی ظهور نخواهد کرد. یعنی یک رهبر آموزشی از خلاقیت برای تعریف و حل مشکلات، از هوش تحلیلی برای ارزیابی کیفیت این تعاریف و راهحلها، از هوش عملی برای اجرای تصمیمات و تشویق دیگران به عمل مطابق ارزشها و از معرفت برای اطمینان از اینکه این تصمیمات درنهایت منجر به کامیابی میشوند یا خیر استفاده مینمایدStrenberg,2005) (. مکتبی و جعفری در تحقیقی با عنوان " ارائه مدل مدیریت آموزشگاهی مبتنی بر فراشناخت برای مدیران مدارس ابتدایی" با بررسی مبانی نظری و استخراج چارچوب مدل و درنهایت تائید نخبگان ،مدلی مشتمل بر چهار بعد (پیشنگری، عملکرد،تعمق در خود، و خودکارآمدی) و شش مؤلفه اصلی (تجزیهوتحلیل وظایف، خود انگیزشی و ایجاد اعتمادبهنفس، خودکنترلی، خود مشاهده گری، خود قضاوتی، و خودواکنشی) ارائه نمودند(Maktabi &Jafari,2008).
جعفری مقدم و فانی در تحقیقی با عنوان "طراحی نظام مدیریت مدرسه محور در ایران" به معرفی سه زیرسیستم اساسی نظام مدیریت مدرسه محور پرداختهاند که شامل نظام تصمیمگیری (شامل پذیرش متقابل ،مشارکت ،اکثریت آرا،آموزشوپرورش عوامل انسانی فعال) ، نظام کنترل و نظارت (شامل متغیرهای خودکنترلی ،پاسخگویی فردی،نظارت گروه مافوق،نظارت عالی نظام آموزشوپرورش) و نظام ارزیابی (مبتنی بر تحصیلات رسمی ، دورههای آموزشی مرتبط ، تجارب کاری ،مهارتهای مدیریتی ،ارتباطی ،منابع انسانی ویژگیهای شخصیتی و اخلاقی) Jafari moghadam &Fani,2002)).
در تحقیق دیگری تحت عنوان "طراحی مدل مناسب تعالی سازمانی در آموزشوپرورش (مدارس مقطع متوسطه نظری) نودهی و همکاران، به ارائه مدل تعالی سازمانی در مدارس پرداختند. این محققان انتظارات ذینفعان کلیدی، شامل دانش آموزان، معلمان، مدیران، اولیا و کارشناسان مدارس متوسطه نظری را بهوسیله پرسشنامه باز پاسخ و تحلیل محتوای آنها دریافت و سپس، از طریق گروه کانونی جمعی از متخصصان مدیریت، اقدامات مدیریتی متناظر با این انتظارات بهعنوان توانمند سازها، به همراه نتایج را ارائه و در قالب رویکرد سیستمی، تدوین، خوشهبندی و نامگذاری نمودهاند. معیارهای استخراجشده مدل در بعد توانمند سازها ، شامل مدیریت و رهبری،مدیریت اخلاق و مسئولیت اجتماعی، مدیریت منابع ( فیزیکی، مالی، اولیا، فناوریها) ،مدیریت یادگیری، روابط انسانی، کارکنان، دانش آموزان و در بعد نتایج شامل دانش آموزان،اولیا، کارکنان و عملکردی میباشد..ایشان متذکر شدهاند که اخلاق و مسئولیت اجتماعی ،مدیریت و رهبری از معیارهای دیگری هستند که مانند چتر و پایه سایر معیارها را پوشش میدهند(Nodehi &et al,2009). از بین تحقیقات انجامشده در خصوص مدلهای مدیریت مدارس که به مواردی از آنها اشاره گردید، به نظرمی ر سد مدلهای تونی بوش دارای طبقهبندی دقیقتر و کاملتری میباشند .(Rimantas,2009)
تونی بوش[2]شش مدل اصلی برای مدیریت آموزشی بر اساس 4 بعد شامل : میزان توافق درباره اهداف و مقاصد سازمان ،معنا و اعتبار ساختار آموزشی،ارتباط بین سازمان و محیط بیرونی و مناسبترین استراتژی رهبری برای سازمان آموزشی ارائه نموده است که به شرح ذیل هستند:
در مدل رسمی، مدارس بهصورت سیستمهایی در نظر گرفته میشوند که شامل عناصری هستند که با یکدیگر پیوندهای سازمانی دارند. ساختارهای سازمانی بسیار مهم بوده و این ساختارها گرایش به سلسله مراتبی (عمودی) دارند. در این مدل مدارس بهعنوان سازمانهای هدفدار در نظر گرفتهشدهاند که این اهداف توسط روسا و مقامات بالای سازمان تدوینشده و نظر معلمان چندان اهمیتی ندارد. این اهداف رسمی توسط اعضای سازمان پذیرفته و دنبال میشوند. تصمیمات مدیریت از طریق یک فرآیند عقلانی اتخاذ میشوند و رهبر که در رأس هرم سلسلهمراتب سازمانی قرار دارد همه امور سازمان را انجام و اهداف را دنبال مینماید و اختیار مدیران و رهبران از موقعیت اداری آنها نشات میگیرد. همچنین بر پاسخگویی مدارس نسبت به حامیان تأکید دارد. این مدل خود دربردارنده 5 مدل ساختاری، سیستمی، بوروکراتیک، عقلانی و سلسله مراتبی میباشند.
در مدل همکارانه فرض میشود که اعضای یک سازمان دارای اهداف مشترک هستند و کارکنان دیدگاه مشترکی نسبت به اهداف داشته و این اتفاقنظر در مورد اهداف در تمام رویکردهای مشارکتی مدیریت مدرسه، عنصر اساسی است. این اهداف هستند که بهعنوان راهنمای عمل، منشأ مشروعیت فعالیتها و معیار سنجش موفقیت میباشند. ساختار سازمانی در این مدل نیز مانند مدل رسمی بهصورت عینی در نظر گرفته میشود و تفاوتشان در این است که اینجا ساختارها افقی یا عرضی بوده و مشارکت در تعیین خطمشیها و تصمیمگیریها حق مساوی تمام افراد است. ازآنجاکه در این مدلها تأکید بر وجود اجماع در تصمیمگیریها میباشد لذا در خصوص تعیین چگونگی پاسخگویی رسمی در برابر محیط بیرون دچار اشکالاتی است. رهبران و مدیران مدارس از سبکهای رهبری تحولی، رهبری مشارکتی و رهبری توزیعی استفاده مینمایند. در مدل سیاسی بهجای اهداف سازمان بر اهداف واحدها، افراد و گروهها تأکید میگردد. درواقع این افراد و گروهها هستند که علایقشان را در قالب اهداف ابراز کرده و دنبال میکنند. ساختارهای سازمانی طی فرآیند مذاکره و گفتگو مابین افراد و گروهها شکل میگیرد و با تغییر گروههای غالب و دارای قدرت در سازمان تغییر مییابد. این مدل بر اهمیت نفوذ خارجی بر تصمیمگیری داخلی تأکید داشته و معتقد به تعامل پویای مدرسه با محیط بیرون از آن است. رهبری در این مدل از نوع تعاملی بوده و وظیفه گردانندگی فرآیندهای مذاکره و تأثیر بر تصمیمگیریها در کنار حفظ کار آیی سازمان را دارد.
مدل ذهنی بر اهداف فردی تأکید داشته و ساختار سازمان را نتیجه تعامل افراد میداند. همچنین به تعاملات و روابط بین افراد توجه بیشتری نسبت به ساختار میگردد. در خصوص محیط بیرون از مدرسه، توجه کمتری به محیط خارجی و تعامل با بیرون مدرسه شده، در عوض تأکید بر ارتباط افراد داخل و خارج سازمان است. مدیران مدارس اغلب دو نوع رهبری پستمدرن و رهبری احساسی را برای اداره امور بکار میگیرند. در مدل ابهامی اهداف غیرقابلپیشبینی بوده و بنابراین نمیتوانند راهنمای عمل قرار گیرند. به همین صورت ساختارهای سازمانی نیز غیرقابلپیشبینی، مبهم و متغیر هستند؛ زیرا ساختارهای سازمانی حاصل پیوندهای سست بین گروهها و واحدها میباشند. از سوی دیگر محیط بیرونی نیز به دلیل اعمال توقعات و انتظارات متنوع خود بهعنوان یک منبع ابهام عمل نموده و موجب پیچیدگی بیشتر میگردد و درنهایت مدیران مدارس به دلیل روبرو بودن با ابهام در اهداف، قدرت، تجربه و موفقیت بهسوی سبکهای رهبری اقتضایی پیش میروند. در مدل فرهنگی بر جنبههای غیررسمی، ارزشها و هنجارهای اعضای سازمان تأکید میگردد. اهداف مدرسه و کالج معرف فرهنگ آن بوده بیان آنها و حمایت عملی از آنها موجب تقویت ارزشها و اعتقادات سازمان میگردد. درواقع این اهداف بایستی بهصورت صریح و مطابق باارزشهای سازمان باشند. از سوی دیگر ساختار، تجلی فرهنگ سازمان بوده و ارزشها و اعتقادات سازمان در قالب نقشها و روابط نقشی بیان میشوند. همچنین چون مدارس نوعی از سیستمهای باز میباشند لذا محیط بیرون نیز منبع بسیاری از ارزشها و اعتقاداتی است که عنصر اصلی فرهنگ آن میباشد. مدیران در این مدل از روش رهبری اخلاقی استفاده مینمایند که در آن ارزشها، اعتقادات و اصول اخلاقی رهبر تأثیر مهمی بر فرآیند مدیریت دارد (Bush,2011).
تحقیقات کمی در خصوص مدلهای مدیریتی بوش انجامشده است ازجمله، تحقیق سیکز با عنوان " مدلهای مدیریت آموزشی در مؤسسات آموزشی زبان" در کشورهای جنوب شرق آسیا که نشان داد از بین مدلهای تونی بوش، مدل رسمی مدل غالب و رایج در این کشورهاست(Sykes,2015). همچنین تحقیق پچ و همکاران با عنوان توسعه مدل مدیریت دوگانه مدارس در کامبوج نشان دادند که در مدارس کامبوج، مدلهای رسمی، فرهنگی و همکارانه بیشترین رواج را دارد(Pech,Siribanpitak&Sumettikon,2015). درمجموع با توجه به تجارب سایر سازمانها، به نظر میرسد درصورتیکه عملکرد مدیران مدارس (در رأس هرم سازمانهای آموزشی) بهبود یابد نظام آموزشی نیز از اثربخشی، کار آیی و اعتبار بالاتری برخوردار خواهد شد که این امر مستلزم داشتن چارچوب تئوریک مناسب و علمی برای هدایت کار مدیران میباشد. از سوی دیگر برای تجزیهوتحلیل شرایط و قضاوت و تصمیمگیری در خصوص فرصتها و تهدیدها و تلاش برای ارائه مدلهای بومی و متناسب با جامعه ایرانی، در قدم اول بایستی تصویر روشنی از وضعیت موجود (الگوهای مدیریت مدیران) داشته باشیم زیرا یکی از الزامات تحقق آینده مطلوب توجه به شرایط موجود میباشد تا با آگاهی و شناخت کافی و تصویر الگوهای مطلوب و مناسب جامعه، حرکت در مسیر تحول را آغاز نمود. بدون داشتن نقشه فعلی مدیریت مدارس و ارزیابی دقیق دستاوردهای آن، طراحی آینده بهینه و متناسب کاری غیرممکن به نظر میرسد.
روش تحقیق:
با توجه به موضوع و ماهیت این پژوهش، روش انتخابی، روش پژوهش ترکیبی از نوع همسوسازی (مدل همگرا) بود. بخش کمی پژوهش، توصیفی از نوع پیمایشی بوده و در بخش کیفی از مصاحبه باز و تحلیل محتوا استفاده گردید. جامعه آماری این تحقیق در بخش کمی شامل کلیه کارکنان مدارس متوسطه نظری دولتی شهر کرمان بودند که جمعیت آنها با توجه به آمار ارائهشده در دفتر آمار و اطلاعات سازمان آموزشوپرورش شهر کرمان در حدود 2090 نفر بود. حجم نمونه با استفاده از فرمول کوکران 325 نفر مشخص گردید. همچنین روش نمونهگیری خوشهای چندمرحلهای مورداستفاده قرار گرفت، بهگونهای که بهطور تصادفی 9 مدرسه از ناحیه 1 و 11 مدرسه از ناحیه 2 انتخاب شدند. برای جمعآوری اطلاعات از پرسشنامه محقق ساختهای استفاده شد که دارای 42 سؤال در طیف 5 گزینهای لیکرت (از بسیار زیاد تا بسیار کم) بود. برای تعیین روایی سازه پرسشنامه از تحلیل عاملی استفاده گردید. که با توجه به اینکه شاخصهای برازش در حد مطلوب گزارش شدند روایی سازه پرسشنامه تأیید گردید. پایایی پرسشنامه نیز با استفاده از ضریب آلفای کرونباخ 93/0 محاسبه گردید.
اعضای نمونه بخش کیفی (مصاحبهشوندگان) با روش نمونهگیری هدفمند انتخاب شدند. لذا با توجه به هدف تحقیق دو گروه، یعنی اساتید دانشگاه (خبرگان علمی) و مدیران مطرح و موفق مقطع متوسطه استان کرمان موردتوجه قرار گرفتند. برای انتخاب خبرگان علمی تلاش گردید به معیارهایی مانند تخصص، تألیفات، مقالات و خصوصاً تجربه علمی و عملی درزمینه موضوع پژوهش توجه گردد. بر اساس بررسیهای بهعملآمده 6 نفر از اعضای هیئتعلمی دانشگاهها انتخاب گردید که به دلیل انصراف یکی از آنها، مصاحبه با 5 نفر انجام شد. از بین اساتید انتخابشده، 3 نفر عضو هیئتعلمی دانشگاه فرهنگیان بودند که یک نفر از آنها سابقه مدیرکلی سازمان آموزشوپرورش و معاونت وزیر آموزشوپرورش در بخش آموزش متوسطه و نیز سابقه مدیریت مدرسه و تدریس را نیز داشت. دو فرد دیگر نیز ضمن عضویت بهعنوان هیئتعلمی دانشگاه فرهنگیان دارای سابقه کار اجرایی در سازمان آموزشوپرورش بودند. یک نفر نیز از اعضای هیئتعلمی دانشگاه آزاد واحد علوم و تحقیقات تهران بود که ایشان نیز سابقه فعالیت در پستهایی چون مشاور عالی سرپرست دانشگاه فرهنگیان و معاونت آموزشی و پرورشی مدارس سما (وابسته به دانشگاه آزاد اسلامی) را داشت. نفر پنجم از اعضای هیئتعلمی دانشگاه شهید باهنر کرمان انتخاب شد.
در خصوص انتخاب مدیران معیارهایی چون سابقه کار، تحصیلات و رزومه کاری موردتوجه قرار گرفت که با توجه به صحبت با کارشناسان مربوط در ادارات آموزشوپرورش ناحیه 1 و 2 کرمان 12 نفر شامل 6 مدیر زن و 6 مدیر مرد معرفی شدند. که به دلیل انصراف یکی از مدیران زن، با 11 نفر از مدیران (6 مدیر مرد و 5 مدیر زن) مصاحبه گردید. از بین مدیران مدارس متوسطه مصاحبه شده، 8 نفر دارای مدرک فوقلیسانس و 3 نفر دارای مدرک لیسانس بودند. همه مدیران انتخابی جزو مدیران باسابقه و موفق (بنا به معرفی آموزشوپرورش کرمان) بودند.
مصاحبهها درمجموع به مدت 16 ساعت اجرا شد. زمان هر مصاحبه بهطور متوسط 60 دقیقه بود. مدتزمان هر مصاحبه با توجه به میزان آمادگی، تمایل مصاحبهشونده به ادامه مصاحبه و کفایت دادهها، تنظیم میشد. روش مورداستفاده برای انجام مصاحبهها در این پژوهش روش مصاحبه عمیق (باز) بود. قبل از شروع مصاحبه اطلاعات موردنیاز به مصاحبهشونده ارائه و سپس مصاحبه با یک سؤال کلی در مورد وضعیت مدیریت مدارس متوسطه کرمان در 4 بعد اهداف، ساختار، ارتباط با محیط و رهبری شروع و در حین انجام مصاحبه نیز متناسب با پاسخهای مصاحبهشوندگان سعی شد با طرح سؤالهای موشکافانه، اطلاعات کافی و متناسب تهیه و جمعآوری گردد.
مصاحبهها با استفاده از دستگاههای صوتی، ضبط و برای بررسیهای بعدی یادداشتبرداری شد. در پایان متن مصاحبهها برای شناسایی موضوعات و مفاهیم و پیادهسازی موردمطالعه قرار گرفت. در این پژوهش برای تحلیل مصاحبهها، از روش تحلیل مقایسهای مداوم بهصورت قیاسی استفاده شد. این روش از رایجترین روشهای مورداستفاده برای تجزیهوتحلیل دادههای کیفی است که برخی از نویسندگان با اشاره به این نوع تجزیهوتحلیل، از اصطلاح کدگذاری استفاده کردهاند (lich &Avnoog,2007). این روش زمانی مفید است که پژوهشگر در استفاده از مجموعهای از دادهها برای شناسایی موضوعات زمینهای ارائهشده از طریق دادهها علاقهمند است. مقایسه مداوم بهصورت استقرایی (کدها قبل از تجزیهوتحلیل شناسایی میشوند و پسازآن درداده ها به جستجوی آنها میپردازیم)، قیاسی (کدها از دادهها پدیدار میشوند) یا نو فرضیهسازی (کدها تکرار میشوند) است. در این روش، پژوهشگر ابتدا باید کل مجموعه دادهها را بررسی کند، بعدازآن دادهها را به بخشهای کوچکتر تقسیم و سپس برچسبهایی را به هر قطعه از دادهها اختصاص دهد که به آنها کد میگویند. پژوهشگر هر یک از تکههای جدید دادهها را با کدهای قبلی مقایسه کرده و تکههای مشابه را با همان کد برچسب میزند. پسازآنکه تمام دادهها کدگذاری شد، کدهای شبیه به همگروه بندی میشوند و یک موضوع مشخص میشود و بر اساس گروه دستهبندی میشود (Razavi,et al,2013).
نتایج:
در ادامه نتایج حاصل از تجزیهوتحلیل دادهها در قالب جداول ارائهشده است.
جدول 1 – شاخصهای جمعیت شناختی
|
فراوانی |
درصد فراوانی |
|
جنسیت |
زن |
258 |
4/79 |
مرد |
67 |
6/20 |
|
سن |
30-20 |
33 |
2/10 |
40-31 |
71 |
8/21 |
|
50-41 |
170 |
3/52 |
|
60-51 |
51 |
7/15 |
|
سابقه کاری |
10-1 |
58 |
8/17 |
20-11 |
173 |
2/53 |
|
30-21 |
94 |
9/28 |
|
تحصیلات |
لیسانس |
200 |
5/61 |
فوقلیسانس |
125 |
5/38 |
|
نوع شغل |
آموزشی |
257 |
1/79 |
غیر آموزشی |
68 |
9/20 |
مطابق نتایج ،به ترتیب افراد رده سنی 41تا50 سال ،31تا40 سال ،51 تا60 سال و 20 تا30 سال دارای بیشترین فراوانی بودهاند.ازنظر سابقه کار نیز به ترتیب سابقه 11 تا 20 سال ، 21 تا 30 سال ، 1 تا10 سال دارای بیشترین فراوانی بودهاند.همچنین حدود 61 درصد اعضای نمونه دارای مدرک کارشناسی و 79 درصد در حوزه آموزشی مدارس مشغول به کار بودند.
جدول 2 - آمارههای توصیفی مدلهای مورداستفاده مدیران از دیدگاه معلمان مقطع متوسطه
متغیرها |
مدل رسمی |
مدل همکارانِ |
مدل سیاسی |
مدل ذهنی |
مدل ابهامی |
مدل فرهنگی |
تعداد |
325 |
325 |
325 |
325 |
325 |
325 |
میانگین |
66/2 |
92/2 |
48/2 |
47/2 |
14/2 |
85/2 |
انحراف معیار |
23/0 |
26/0 |
24/0 |
24/0 |
21/0 |
34/0 |
چولگی |
23/0- |
14/0 |
11/0- |
11/0 |
04/0 |
09/0 |
کشیدگی |
44/0 |
06/0 |
10/0- |
02/0- |
45/1 |
08/0 |
از بین 6 مدل مطرحشده (مطابق جدول 2) بالاترین میانگین متعلق به مدل همکارانه بوده و به ترتیب مدل فرهنگی ، رسمی ، سیاسی ، ذهنی و ابهامی در مراتب بعدی قرار گرفتند همچنین مدل فرهنگی دارای بیشترین انحراف معیار است.
جدول 3 - آمارههای مدلها و مؤلفههای آنها
مدل رسمی |
|||||
متغیرها |
مدل رسمی |
اهداف |
ساختار |
ارتباط با محیط |
رهبری |
تعداد |
325 |
325 |
325 |
325 |
325 |
میانگین |
66/2 |
73/2 |
60/2 |
64/2 |
71/2 |
انحراف معیار |
23/0 |
58/0 |
50/0 |
32/0 |
64/0 |
مدل همکارانه |
|||||
متغیرها |
مدل همکارانه |
اهداف |
ساختار |
ارتباط با محیط |
رهبری |
تعداد |
325 |
325 |
325 |
325 |
325 |
میانگین |
92/2 |
18/3 |
92/2 |
31/2 |
04/3 |
انحراف معیار |
26/0 |
45/0 |
44/0 |
63/0 |
45/0 |
مدل سیاسی |
|||||
متغیرها |
مدلسیاسی |
اهداف |
ساختار |
ارتباطبامحیط |
رهبری |
تعداد |
325 |
325 |
325 |
325 |
325 |
میانگین |
48/2 |
41/2 |
26/2 |
34/2 |
28/3 |
انحراف معیار |
24/0 |
40/0 |
46/0 |
63/0 |
64/0 |
مدل ذهنی |
|||||
متغیرها |
مدل ذهنی |
اهداف |
ساختار |
ارتباط با محیط |
رهبری |
تعداد |
325 |
325 |
325 |
325 |
325 |
میانگین |
47/2 |
23/2 |
42/2 |
52/2 |
54/2 |
انحراف معیار |
24/0 |
66/0 |
57/0 |
48/0 |
38/0 |
مدل ابهامی |
|||||
متغیرها |
مدل ابهامی |
اهداف |
ساختار |
ارتباط با محیط |
رهبری اقتضایی |
تعداد |
325 |
325 |
325 |
325 |
325 |
میانگین |
14/2 |
02/2 |
12/2 |
12/2 |
37/2 |
انحراف معیار |
21/0 |
60/0 |
28/0 |
60/0 |
57/0 |
مدل فرهنگی |
|||||
متغیرها |
مدل فرهنگی |
اهداف |
ساختار |
ارتباط با محیط |
رهبری اخلاقی |
تعداد |
325 |
325 |
325 |
325 |
325 |
میانگین |
85/2 |
53/2 |
76/2 |
18/3 |
11/3 |
انحراف معیار |
34/0 |
55/0 |
65/0 |
78/0 |
58/0 |
طبق آمارههای ارائهشده در خصوص ابعاد اهداف ، ساختار ، ارتباط با محیط و رهبری برای هر 6 مدل ، در بعد اهداف و ساختار بالاترین میانگین متعلق به مدل همکارانه ، در بعد ارتباط با محیط بالاترین میانگین متعلق به مدل فرهنگی و در بعد رهبری بالاترین میانگین متعلق به مدل سیاسی است.
بررسی فرضیات تحقیق:
برای تعیین نمره میزان استفاده مدیران مدارس مقطع متوسطه از مدلها از آزمون T یک نمونه استفاده شد و چون p- مقدار (معنیداری) متغیرها برابر با 000/0 و کوچکتر از سطح معنیداری است لذا میتوان گفت نمره میزان استفاده مدیران مدارس مقطع متوسطه در خصوص هر 6 مدل مطرحشده (مدل رسمی، مدل همکارانه، مدل سیاسی، مدل ذهنی، مدل ابهامی و مدل فرهنگی) از حد متوسط تفاوت دارد. نتایج(جدول شماره 4) نشان میدهد که میزان استفاده مدیران مدارس مقطع متوسطه از هر 6 مدل از حد متوسط پایینتر است.
جدول 4 -آمارههای آزمون T برای تعیین نمره میزان استفاده مدیران مدارس مقطع متوسطه از مدلهای بوش
vs = 3 (3= تست) |
||||||
میزان استفاده مدیران از |
تعداد |
میانگین |
انحراف معیار
|
آماره T
|
درجه آزادی |
معنیداری |
مدل رسمی |
325 |
48/2 |
23/0 |
425/26- |
324 |
000/0 |
مدل همکارانه |
325 |
9155/2 |
257/0 |
913/5- |
324 |
000/0 |
مدل سیاسی |
325 |
48/2 |
24/5 |
343/38- |
324 |
000/0 |
مدل ذهنی |
325 |
47/2 |
24/5 |
797/38- |
324 |
000/0 |
مدل ابهامی |
325 |
14/2 |
2/1 |
510/75- |
324 |
000/0 |
مدل فرهنگی |
325 |
846/2 |
332/0 |
267/8- |
324 |
000/0 |
بین میزان استفاده مدیران از مدلهای ششگانه از دیدگاه معلمان تفاوت وجود دارد.
H0: توزیع مدلها یکسان است.
H1: توزیع مدلها یکسان نیست.
مقایسه مدلها بر اساس محاسبات از طریق آزمون فریدمن بهدستآمده و با توجه به نتایج، میتوان گفت بین میزان استفاده مدیران از مدلها تفاوت معنیداری وجود دارد. مقایسه میانگین رتبهها نشان میدهد که مدل همکارانه در مقایسه با سایر مدلها در بالاترین اولویت و مدلهای فرهنگی، رسمی، سیاسی، ذهنی و ابهامی به ترتیب در اولویتهای بعدی قرار دارند.
جدول 5 - آمارههای آزمون فریدمن برای مقایسه میزان استفاده مدیران از مدلهای ششگانه از دیدگاه معلمان
عوامل |
گروه |
میانگین رتبه |
تعداد |
کای دو |
درجه آزادی |
معنیداری |
مدلها |
مدل رسمی |
87/3 |
325 |
757/920
|
5 |
000/0
|
مدل همکارانه |
12/5 |
|||||
مدل سیاسی |
94/2 |
|||||
مدل ذهنی |
88/2 |
|||||
مدل ابهامی |
36/1 |
|||||
مدل فرهنگی |
84/4 |
بخش کیفی:
در بخش کیفی 10 نفر مرد و 5 نفر زن حضور داشتند که 20 درصد آنها دارای مدرک لیسانی،54 درصد مدرک فوقلیسانس و 26 درصد مدرک دکترا داشتند. تمامی اعضای نمونه بخش کیفی دارای سابقه کار بالای 20 سال بودند. 94 درصد افراد دارای سابقه مدیریت مدرسه ،33 درصد افراد دارای سابقه کار اجرایی در پستهای ردهبالای ادارات آموزشوپرورش و وزارتخانه ،50 درصد مصاحبهشوندگان دارای سابقه تدریس در دانشگاه و یا عضو هیئتعلمی دانشگاه بودند.
یافتهها:در مصاحبهها، ویژگیهای مدارس در 4 بعد موردنظر بوش در طبقهبندی مدلها، یعنی بعد هدفگذاری، بعد ساختار، بعد ارتباط با محیط و بعد رهبری مورد پرسش قرار گرفت. نتایج در قالب جدول شماره 6 ارائه گردیده است.
جدول 6-نتایج تحلیل محتوای مصاحبهها با اساتید و مدیران
مؤلفه |
موارد مطرحشده |
اهداف |
عدمجامعیت در پیگیری اهداف (80 درصد معتقد بودند که جنبه آموزشی (سطوح پایین آن) بسیار بیشتر از جنبه پرورشی است) |
تحمیلی بودن اهداف به مدارس |
|
ناآشنایی مدیران باهدف گذاری عملی و علمی |
|
عدم آگاهی از تأثیر هدف و هدفگذاری درست |
|
توجیه نکردن مدیران نسبت به اهداف و برنامهها |
|
عدم تلاش برای ایجاد تعهد اعضا نسبت به اهداف و درک اهمیت آنها |
|
اهداف نادرست و رقابت بین مدیران مدارس برای تحقق آنها |
|
ساختار |
نبود خرده ساختارهای مخرب |
جو غیررسمی و دوستانه |
|
رواج ارتباطات افقی |
|
نبود رقابتهای ناسالم در مدرسه |
|
رواج دیوانسالاری |
|
عدم تفویض اختیار |
|
رهبری |
ضعف توانمندیهای رهبری |
ارائه رهبری مدیریتی |
|
نظارت مستقیم |
|
ضعف مهارتهای مدیریتی (مانند توانمندسازی –مدیریت زمان-مدیریت بحران-مدیریت تعارض-حل مسئله و ...) |
|
داشتن دید بازتر داشتن نسبت به گذشته |
|
موردقبول و پذیرش همکاران (هوش هیجانی، قدرت تشخیص خوب، مهارت انسانی) |
|
کمبود مهارت در زمینههای آموزشی و پرورشی |
|
ضعف تخصص در مدیریت آموزشی |
|
ضعف مدیریت منابع انسانی |
|
ارتباط با محیط |
ارتباطات محدود |
نداشتن نگاه سیستمی |
|
شناخت ناکافی از سازمان مدرسه |
|
ناآشنایی با نقش مهم والدین و تأثیر آنها در موفقیت مدرسه |
|
بیتوجهی به نقش سازمانها و افراد خارج از مدرسه در تحقق اهداف مدرسه |
|
عدم امکان تعامل با الگوهای موفق خارج از کشور |
بحث و نتیجهگیری:
بر اساس نتایج حاصله از این تحقیق، میزان استفاده هیچیک از مدلهای مطرحشده بوش، بالاتر از حد میانگین در نظر گرفتهشده، نبود و میزان کاربرد این مدلها در مدارس کرمان بهطور معنیداری زیر حد متوسط است. این مسئله میتواند ناشی از تفاوت ویژگیهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی حاکم بر دو جامعه (کرمان و جامعه تحت بررسی تونی بوش یعنی انگلستان، ولز و ...) و یا ناشی از عدم آگاهی کافی مدیران با مدل مطرحشده و نیز نداشتن هیچ الگوی علمی مشخصی در اداره مدارس باشد.
از سوی دیگر مدارس در ایران، نسبت به سایر سازمانها، دارای ویژگیهای سازمانی متفاوتی (ازجمله تفاوت در نقش مدیر مدرسه، تدارکات و امکانات در اختیار، سبک ارزشیابیها و ...) میباشند. درواقع در ایران، نگاه سازمانی ضعیفی به مدارس وجود داشته و تفاوتهای زیادی بین سازمان مدرسه با سایر سازمانها وجود دارد درحالیکه به نظر میرسد این مسئله در جامعه تحت بررسی بوش بهگونهای متفاوت بوده و این موضوع نیز، نتایج این تحقیق را توجیه مینماید.
از بین 6 مدل ارائهشده بوش، مدل همکارانه، بیشترین کاربرد را در شرایط فعلی مدارس کرمان داشت که البته این مسئله با توجه به جو غیررسمی حاکم بر مدارس و رواج ارتباطات افقی، دور از ذهن نبود. درواقع مدیران مدارس، با درک شرایط سازمانیشان و تفاوت معنیدار منابع قدرت سازمانی در اختیار آنها بهسوی بهکارگیری و اتکا ابزارهای منطبق با مدل همکارانه گرایش پیداکردهاند( ( Hajipour,2015. در رتبه دوم مدل فرهنگی قرار دارد که در آن نقش ارزشها و هنجارها بر ویژگیهای سازمانی بسیار پررنگ میباشد. این مسئله نیز با توجه به اهمیت و تأثیرگذاری فرهنگ مذهبی در جامعه ما، قابل پیشبینی بود، بهطوریکه در تمام سازمانها، نقش ارزشها و هنجارهای جامعه بر ساختارها و جوسازمانی قابلمشاهده بوده و مدارس نیز از این مسئله مستثنا نمیباشند. مدل رسمی در رتبه سوم قرار گرفت و البته هیچیک از مؤلفههای این مدل، نمره بالاتر از میانگین را کسب نکردند. این موضوع نشاندهنده فاصله زیاد ویژگیهای مطرحشده در این مدل با شرایط مدارس کرمان را دارد. همین شرایط در خصوص سه مدل دیگر یعنی مدل سیاسی، مدل ذهنی و مدل ابهامی صدق میکند.
در خصوص 4 مؤلفه موردنظر بوش در تفکیک مدلها، یعنی اهداف، ساختار، ارتباط با محیط و رهبری، نتایج نشان میدهند که در بعد اهداف، بالاترین میانگین متعلق به ویژگیهای هدفگذاری مدل همکارانه بود که بیان میکند کارکنان مدرسه به کمک ارزشهای مشترک بر سر اهداف به توافق میرسند. درواقع در ایران (بهتبع آن کرمان) وجود هنجارها و ارزشهای مشترک منشأ گرفته از مذهب و فرهنگ، عامل پیوستگی قوی در بین آحاد ملت و نیز سازمانها میشود. در بعد ساختار نیز بالاترین میانگین به ویژگیهای ساختاری مدل همکارانه اختصاصیافته است. زیرا در ایران ساختار سلسله مراتبی در مدارس بهشدت سایر سازمانها رواج نداشته و بهواقع اغلب کارها و امور از طریق مشارکت به انجام میرسد. در بعد ارتباط با محیط، بالاترین میانگین متعلق به ویژگیهای ارتباط با محیط مدل فرهنگی بود که در آن محیط بیرونی مدرسه، بهعنوان منبع و سرچشمه ارزشها و اعتقاداتی است که فرهنگ مدرسه را شکل داده و هدایتگر فعالیتهای آنان است. در بعد رهبری نیز بالاترین میانگین متعلق به ویژگیهای رهبری مدل سیاسی است که در آن سبک رهبری تعاملی، سبک غالب مدیران بوده و در آن مدیران گردانندگان اصلی فرآیندهای مذاکره و گفتگو بوده و تلاش میکنند بر فرآیندهای تصمیمگیری مدرسه تأثیر بگذارند. نتایج بخش کیفی در خصوص 4 بعد موردنظر تونی بوش، ضمن تأیید نتایج بخش کمی مبنی بر عدم انطباق مدیریت مدارس با هیچیک از مدلهای مطرحشده بوش، وجود نقاط ضعف زیادی را در ابعاد هدفگذاری، رهبری، ساختار و ارتباط محیط نشان میدهد. درواقع سردرگمی مدیریتی و نیز عدمکفایت و شایستگی لازم مدیریت مدارس باعث شده تا عملکرد و تأثیرگذاری آنها با سطح مطلوب و مورد انتظار فاصله زیادی داشته باشد. فیلیپ کومبز در کتاب بحران جهانی تعلیم و تربیت، ریشه اصلی مشکلات تعلیم و تربیت را در مدیریت آموزشی میداند لذا با توجه به این دیدگاه، علیرغم معدود نکات مثبت مطرحشده در مصاحبهها به نظر میرسد شرایط مدیریت مدارس در ایران میتواند یکی از متهمان اصلی عدم تحقق اهداف آموزشی و پرورشی مدارس باشد.
درنهایت با توجه به عدم انطباق شرایط مدارس کرمان با مدلهای بوش و از سوی دیگر لزوم ارائه مدلهای مدیریتی متناسب با سازمانهای آموزشی که بتواند راهنمای کار مدیران مدارس در مسیر تحول قرارگرفته و نیز چارچوبی برای ارزشیابیها و برنامهریزیها باشد، پیشنهاد میشود ضمن انجام تحقیقات بومی مرتبط بیشتری در این زمینه بحث آموزش تخصصی مدیران و ارزیابیهای تخصصیتر نیز موردتوجه خاص قرار گیرد.زیرا تحقیقات مختلف نشان میدهد که آشنایی و دانش مدیران درزمینه مدلهای مدیریت آموزشی میتواند درک بهتری از چرایی و علت اقدامات و شرایط سازمان به آنها بدهد (Sykes,2015).