Document Type : Qualitative Research Paper
Authors
1 Educational administration, Faculty of management, Kharazmi university, Tehran, Iran
2 Educational administration, Faculty of Management, Kharazmi University, Tehran, Iran
3 educational administration , faculty of management, kharazmi university, Tehran, Iran
Abstract
Keywords
در طول زمان، دستاندرکاران آموزش دریافتند برای توزیع و انتشار اصلاحات بهکل سیستم آموزشی، کل اجتماع مدرسه باید باهم همکاری داشته باشند و با یکدیگر یاد بگیرند تا در مواجهه با تغییر، بهترین روشها را برای ارتقای یادگیری جوانان، بیابند. شکلگیری جوامع یادگیرندۀ حرفهای، نویددهندۀ ایجاد چنین قابلیتی است که بهبود مداوم را در پی خواهد داشت. (.(Stoll, Bolam, McMahon, Wallace, & Thomas, 2006
مفهوم اجتماع یادگیرندۀ حرفهای، از فرضیۀ توانایی سازمان برای یادگیری، در حوزۀ بازرگانی، گرفتهشده است. ( Dufour & Eaker, 2008) در کتاب خود، تمایز میان دو واژۀ سازمان و اجتماع را چنین بیان میکنند: «سازمان به ساختار و کارایی آن دلالت دارد درحالیکه اجتماع به افرادی اشاره میکند که به دلیل وجود علایق مشترک به یکدیگر وابستهاند». بدین ترتیب، از دیدگاه آنها، اجتماع یادگیرندۀ حرفهای، اجتماعی از یادگیرندگان در محیطی است که همکاری دوجانبه، حمایت عاطفی و رشد فردی را از طریق مشارکت با دیگران در راستای دستیابی به آنچه بهتنهایی نمیتوان بدان دستیافت، پرورش میدهد» (Blackenship & Rouna,2007). (DuFour, Eaker, & DuFour, 2005) طی مطالعات خود دریافتند که اجرای موفقیتآمیز این مدل بسیار دشوار است. (Fullan, 2006) استدلال میکند زمانی که سیستم آموزشی در ناحیه و ایالت بهصورت بوروکراتیک به فعّالیت خود ادامه میدهد، غیرمنطقی است که مدارس بتوانند تبدیل به اجتماع یادگیرندۀ حرفهای شوند. از دیدگاه وی، شکلگیری جوامع یادگیرندة حرفهای همواره با سه چالش عمده مواجه است: سطحینگری، درک اشتباه هدف جوامع یادگیرندة حرفهای و بهکارگیری نادرست این مفهوم در عمل. علاوه بر این، امروزه سرمایة حرفهای[1] در فرایند آموزشی روزمره نقش مهمی ایفا میکند. افراد، سیستمها و نهادهایی که سرمایة خود را وارد بخشهای حرفهای میکنند میدانند که در حقیقت تأمین هزینههای آموزشوپرورش، سرمایهگذاری در توسعة سرمایة انسانی است که درازمدت منجر به افزایش بهرهوری اقتصادی و انسجام اجتماعی در نسل بعدی میشود. سرمایة حرفهای نهتنها نیازمند توجه به سرمایهگذاریهای اجتماعی و سیاسی در آموزش است بلکه توجه به فعالیتهای رهبری و نیازهای مربیان، مشارکت و مراحل شغلی را نیز اجتنابناپذیر مینماید (Fullan & Hargreavs, 2013).
در طیّ قرنهای گذشته، روشهای متفاوتی برای بسیج منابع و استفاده از سرمایههای سازمان برای رسیدن به اهداف سازمانی ارائهشدهاند. در ابتدا، این روشها برای سوق دادن (فشار) منابع به سمت مناطقی که بیشترین نیاز پیشبینیشده رادارند، طراحی شدند. در چنین رویکردی به آموزش رسمی، برنامة درسی استاندارد طراحی میشود تا دانشآموزان را در معرض اطّلاعات مدوّن در یکرشته از تجارب از پیش تعیینشده قرار دهد. در یک دهة گذشته، مدلهای جدید بهجای «فشار» بر «کشش» تمرکز دارند و به افراد کمک میکنند منابع مناسب را در زمان نیاز به خدمت بگیرند. (Hagel & Brown, 2008).
بنابراین، سیستمهای آموزشی برای تبدیلشدن به سیستمی کارآمد و دارای کیفیت آموزشی مورد انتظار جامعه، با دو چالش اصلی مواجهاند: اوّل ایجاد تغییرات فرهنگی و زمینهای برای تبدیل ساختار سنتی به الگویی مشارکتی، که در این حوزه الگوی جوامع یادگیرندة حرفهای میتواند کارگشا باشد؛ و دوّم ایجاد تغییرات ساختاری و فرایندی برای بهرهبرداری مؤثر از منابع و سرمایة در اختیار برای دستیابی به اهداف موردنظر که در این حوزه نیز تفکّر ناب و مدلهای کشش در عرصه صنعت و در تجربیات سازمانهای آموزشی در کشورهای مختلف، بارها کارایی خود را به اثبات رساندهاند.
یافتههای متعدّد پژوهشگران حوزة آموزش (Tasdiqi & Tasdiqi, 2011; Masteri, Rezayi Sharif, Ostad Hasanloo, 2012; Haji Hosseini,2017) و نگاهی دقیق به واقعیتهای آن، حاکی از وجود مشکلات متعدد در سیستم آموزشی کنونی است و نیاز به انجام اصلاحات همهجانبه را امری اجتنابناپذیر مینماید. معضل اصلی نظام آموزشی هدفمند نبودن سیستم آموزش و ناکارآمدی روشهای سنّتی است. ازاینرو، برای اصلاحات گسترده، آموزشوپرورش ناگزیر از توجه به دو مسئله اساسی است. اوّل، استفاده از هر دو الگوی اجتماع یادگیرندة حرفهای و تفکّر ناب، به طور بالقوّه با مشکلات و چالشهایی روبرو است که برای بهرهگیری مؤثر از آنها، مجریان تغییر باید درک درستی از کارکردها و ویژگیهای آنها داشته باشند؛ و دوّم، هر دو الگوی فوق بر اساس شرایط حاکم بر کشورها و صنعتی که در آن ظهور کردهاند، اصول خاصی را ارائه میدهند. بنابراین نظام آموزشی در بهکارگیری این اصول و تطبیق آنها با واقعیتهای جامعة آموزشی ایران، ناگزیر از بومیسازی و شناسایی شرایط و عواملی است که کاربست آنها را به چالش میکشد. در راستای پژوهش حاضر، پرسشهای زیر مطرحشده است:
1. با توجه به اهمیت نیازهای مشتریان بهعنوان عامل اصلی در لزوم ایجاد تغییرات آموزشی، مشتریان نهایی اجتماع یادگیرندة حرفهای چه کسانی هستند و ارزش از دیدگاه آنها چگونه تعریف میشود؟
2. چه راهبردهایی در اجتماع یادگیرندة حرفهای دارای کشش هستند؟
3. چه چالشهایی در نظام آموزشی، در شکلگیری اجتماع یادگیرندة حرفهای مداخله میکنند؟
4. چه عواملی در نظام آموزشی شکلگیری و فعالیت اجتماع یادگیرندة حرفهای را تسهیل میکنند؟
5. استفاده از رویکرد ناب در کیفیتبخشی به فرایند تشکیل و استقرار اجتماع یادگیرندة حرفهای چه پیامدهایی را به دنبال دارد؟
6. چگونه این عوامل و روابط میان آنها به شکلگیری مدل اجتماع یادگیرندة حرفهای ناب منجر میشود؟
پیشینة پژوهش
مطالعات مربوط به(UNICEF, 2000) آموزش را سیستمی پیچیده معرفی میکند که بافت سیاسی، فرهنگی و اقتصادی آن را احاطه کرده است. این سیستم آموزش تا حدّ زیادی به سیستم و فرایند تولید شبیه است. فارغالتحصیلان و دانش و مهارت، محصول نهایی فرایند آموزش هستند. مواد خام دانشآموزانی هستند که وارد مدرسه شدهاند. همانطور که کیفیت محصول تمامشده سیستم تولید، به عوامل زیادی بستگی دارد، کیفیت فارغالتحصیلان سیستم آموزشی نیز به برنامة درسی، محتوای دورة آموزشی، دانشآموزان ورودی، معلّمان، روشهای تدریس و شیوههای ارزیابی بستگی دارد. دانشآموزان و کارفرمایان مشتری نهایی واصلی سیستم آموزشی هستند. (Tatikonda, 2007).
یکی از ابزارهای مهمّ صنعت در بهرهگیری مفید از منابع موجود و رسیدن به کیفیت مورد انتظار مشتری، تفکّر ناب است که با حذف یا تلطیف جنبههای صنعتی آن، چندی است راه خود را به سیستمهای آموزشی بازکرده است. درمجموع میتوان گفت تفکّر ناب بر دیدگاه فلسفی کاهش اتلاف مبتنی است. این دیدگاه بیان میدارد که هر چیز در فرایند تولید برای مشتری ارزش ایجاد نکند، باید حذف شود. بنابراین معنای اصلی تفکّر ناب عدم وجود اتلاف و هدف نهایی آن دستیابی به بالاترین کیفیت با کمترین هزینه است (Mokhtarian, 2015). در نظام آموزشی، در مرحلة اوّل، دانشآموزان مشتری دانش هستند و پسازآن کارفرمایان، صنعت و اجتماع. بنابراین، مطالعة مفاهیم، ابزار، و فرایندهای مرتبط با تفکّر ناب باید بر کسب ارزش توسط دانشآموز مبتنی باشد. در سیستمهای آموزشی انتقال ارزش از طریق دو فرایند « انتقال دانش» و «ارزیابی بر مبنای دانش کسبشده» انجام میشود (Alp, 2001). از سوی دیگر، تدریس حرفهای همواره مقولهای چالشبرانگیز بوده و اجرای موفقیتآمیز آن به ایفای نقشهای حرفهای در بالاترین سطح وابسته است. برای مقابله با این چالشها که معلّمان در طول زندگی حرفهای خود پیوسته با آنها مواجه هستند، سیستمهای آموزشی فرصتهای رشد حرفهای متعدّدی را برای آنان فراهم میکنند. تفکّرات و تئوریهای کنونی، درک ساختگرایی اجتماعی و مبتنی بر بافت را در طراحی این برنامهها مورد توجّه قرار میدهند و بر ماهیت اجتماعی ساخت دانش و عملکرد حرفهای تأکید میکنند و از این دیدگاه که یادگیری معلّمان در جریان فعالیتهای کلاسی روی میدهد، حمایت مینمایند (Timperley et al., 2007). این رویکرد به خلق مفهوم جوامع یادگیرندة حرفهای در ادبیات مدیریت آموزشی منجر شده است.
در حوزة جوامع یادگیرندة حرفهای و تفکّر ناب، بهتنهایی پژوهشهای متعددی صورت گرفته اما پژوهشی که با رویکردی تلفیقی استفاده از تفکّر ناب در تشکیل جوامع یادگیرندة حرفهای را مورد توجّه قرار داده باشد یافت نشده است. (Hines and Lethbridge, 2008) طی پژوهش خود دریافتند که برای افزایش ارزش مشتری و به حداقل رساندن اتلاف در دانشگاهها روشهای گوناگونی وجود دارد. یافتههای آنها حاکی از آن بود که محیطهای علمی، نسبت به سایر محیطهای ناب متداول، بهسختی تغییر میکنند. از دیدگاه (Wang and Huzzard, 2011)، مدیریت ناب و یادگیری سازمانی، به دلیل تولید مزیّت رقابتی برای سازمانها، دوروی سکّۀ موفّقیت در دنیای تجارت را تشکیل میدهند. در پژوهش (David Fransis, 2014)، مطالبی دربارة ناب و مفاهیمی که تئوری ناب بر پایه آن استوار است، به همراه کاربردهای ناب در آموزش عالی مورد برّرسی قرارگرفته است تا بدین ترتیب ارتباط میان رویکرد ناب و سازمان یادگیرنده تشریح گردد. توضیحات، زمینهها و مباحث بیانشده همراه با تحلیل و تفسیر، خواننده را قادر میسازد درک بهتری از این ارتباط داشته باشد و زمینههای فرهنگی کاربست روششناسی ناب یا افزایش کارایی سازمان یادگیرنده را در سازمان ایجاد کند.
در یک پژوهش توصیفی (Tilfarlioghlu, 2017)به کاربرد اصول ناب در مدرسه پرداخته و بر اساس یافتههای حاصل، مدل مدرسة ناب را ترسیم میکند. ورود مفاهیم ناب به عرصة آموزشوپرورش، باعث شده که بسیاری از اتلافها در فرایندهای آموزشی شناسایی و حذف شود و درنهایت دانشآموزان بتوانند یادگیری خود را بهبود بخشند. پژوهش وی به کاربرد اصول ناب در مدرسه توسط مدیران، معلمان، کارکنان و والدین پرداخته و توضیح میدهد چگونه بهکارگیری این اصول در بستر فرهنگ ناب میتواند به موفقیت منجر شود.یافتههای پژوهش (Mokhtarian, 2015) نیز حاکی از آن است که استفاده از رویکرد ناب در مدیریت آموزشی فرصتی را فراهم میسازد که به واسطة آن میتوان اتلافها را شناسایی نموده و از طریق به حداقل رساندن آنها، به تسهیل جریانهای ارزش در محیطهای آموزشی کمک نمود.
روششناسی پژوهش
در این پژوهش از روش کیفی بهعنوان راهبرد پژوهش استفادهشده است. با توجه به اینکه هدف اصلی این پژوهش ارائه مدل مفهومی مناسب بر اساس دو رویکرد تفکر ناب و اجتماع یادگیرندة حرفهای میباشد، جهت پی بردن به جنبههای نامحسوس موضوع، از نظریهپردازی داده بنیاد بهره برده است.
با توجه به ماهیت کیفی پژوهش و اصول نمونهبرداری نظری، روش نمونهگیری در این پژوهش، روش نمونهگیری هدفمند بوده و دادهها از سه جامعه (صاحبنظران و دستاندرکاران امر آموزش، مناطق و نواحی آموزشی استان تهران و اسناد و متون مربوط به موضوع پژوهش) بهعنوان جوامع هدف در این پژوهش برگزیدهشدهاند که متناسب با ویژگیهای هریک از آنها، از روش نمونهگیری مناسب استفادهشده است. با توجه به جدید بودن موضوع و نیاز به شناسایی دقیق همة اجزای مؤثر در شکلگیری مدل، اقدام به گردآوری دادهها از افراد خبره در حوزة آموزش شده است. به این منظور روش گلوله برفی مورداستفاده قرارگرفته است. در این پژوهش، پژوهشگر پس از شناسایی مصاحبهشوندگان و انجام مصاحبه، از آنان خواسته است که سایر همکاران خود را که در حوزة پژوهش دارای اطلاعات و صاحبنظر هستند معرفی کنند تا مصاحبه با آنان نیز انجام شود. جدول 1 شرح کامل این نمونه را نشان میدهد.
جدول 1- مشخصات نمونه مرحلة مصاحبه
نمونه |
تعداد |
جنسیت |
تحصیلات |
عنوان شغلی |
||||||
خبرگان |
13 |
مرد |
زن |
کارشناسی |
کارشناسی ارشد |
دانشجوی دکتری |
دکتری |
دبیر |
مدیر/ معاون |
عضو هیأت علمی |
4 |
9 |
3 |
6 |
2 |
2 |
7 |
3 |
3 |
مشارکتکنندگان این بخش شامل استادان دانشکدههای علوم تربیتی، مدیران، معاونین آموزشی و معلمان موفق مدارس مناطق آموزشوپرورش استان تهران و دانشجویان و فارغالتحصیلان مقطع دکتری رشته مدیریت آموزشی مشغول به کار در آموزشوپرورش میباشند. ملاک انتخاب افراد حاضر در این مرحله میزان آشنایی آنها با سیستم آموزشوپرورش و کارکردهای آن بوده است.
دومین بخش موردمطالعه برای کسب دادههای بیشتر در جهت شناسایی فرایندهای موجود در آموزشوپرورش و شناسایی کششها و اتلافها، مناطق آموزشی استان تهران هستند. در این مرحله برای انتخاب نمونه از روش نمونهگیری تصادفی هدفمند (Gall, Borg, Gall; Translared by Nasr et al., 2012) استفادهشده است. بر این اساس مناطق آموزشی استان تهران در ده خوشه طبقهبندیشده و از هر خوشه یک منطقه به روش تصادفی انتخابشده است. شرح کامل این نمونه در جدول 2 ارائهشده است. سپس با استفاده از روش نمونهگیری همگون، از بین 150 سند مرتبط در دسترس، تعداد 45 سند انتخابشدهاند. گروه هدف در این مرحله، اسنادی بودند که به یکی از موضوعات جوامع یادگیرندة حرفهای، تفکر ناب و کاربرد تفکر ناب در سازمانهای آموزشی اشاره داشتند. جدول 3 نتایج این بررسی را نشان میدهد.
جدول 2- مشخصات نمونة مرحلة مشاهده
نمونه |
تعداد |
قطب جغرافیایی |
شرح |
منطقه منتخب |
مناطق آموزشی استان تهران |
10 |
شهرستانهای تهران |
فیروزکوه – دماوند – رودهن - پردیس |
رودهن |
پیشوا – جواد آباد – ورامین – قرچک |
پیشوا |
|||
پاکدشت – ری 1 و 2 - چهاردانگه |
ری 1 |
|||
کهریزک – فشافویه – اسلامشهر – رباط کریم |
اسلامشهر |
|||
شهریار – بهارستان 1 و2 – شهر قدس - ملارد |
بهارستان 2 |
|||
شهر تهران |
شمال: مناطق 1 – 3 - 4 |
منطقة 1 |
||
غرب: مناطق 2 - 5- 9 - 10 |
منطقة 9 |
|||
شرق: مناطق 7 – 8 – 13 - 14 |
منطقة 14 |
|||
جنوب: مناطق 15 – 16- 17 - 18 -19 |
منطقة 19 |
|||
مرکز: مناطق 6 – 11- 12 |
منطقة 6 |
جدول 3- مشخصات نمونه تحلیل اسناد
نمونه |
تعداد |
شرح |
سال انتشار |
||||||||||
اسناد |
45 |
کتاب |
مقاله |
پایان نامه |
طرح |
گزارش |
1997 2000 |
2000 2003 |
2003 2006 |
2006 2009 |
2009 2012 |
2012 2015 |
2015 2018 |
8 |
31 |
1 |
4 |
1 |
2 |
3 |
2 |
7 |
9 |
11 |
11 |
برای افزایش اعتبارپذیری پژوهش از روش سه سویه سازی منابع دادهها استفاده شده است. علاوه بر این، با بازبینیهای انجامشده، دادههای حاصل در هر مصاحبه در طراحی مصاحبههای بعدی نیز مورداستفاده قرارگرفته است و اطلاعات گردآوریشده از بررسی متون نیز با استفاده از سؤالات طرحشده در مصاحبهها بهصورت مستقیم و غیرمستقیم مورد ارزیابی قرارگرفتهاند. جهت استفاده از کنترل اعضا، پژوهشگران پس از پایان توضیحات مصاحبهشوندگان در طول مصاحبه، برداشت خود از صحبتها و گفتههای مصاحبهشونده را بیان میکردند تا با تأیید مصاحبهشونده از صحت مطالب بیانشده اطمینان یابند. همچنین در طول فرآیند مصاحبه بهمنظور رفع ابهام و شفافسازی بیشتر از سؤالات تکمیلی استفادهشده است.
در خصوص پایایی، در این پژوهش و در مرحلة کدگذاری باز پژوهشگر به شیوة مقایسهای به تطابق میان همگونی اطلاعات و مقولههای بهدستآمده پرداخته است. علاوه بر این، برای محاسبة پایایی از روش توافق درون موضوعی دو کدگذار استفادهشده است. تعداد کل دادههای ثبتشده توسط دو کدگذار در نمونة انتخابی برابر 841، تعداد کل توافقات 346 و تعداد کل عدم توافقات بین این کدها 80 مورد میباشد. بنابراین پایایی بین دو کدگذار، 2/82% است که چون این عدد از 60% بالاتر میباشد، بنابراین قابلیت اعتماد کدگذاریها مورد تأیید است (Bazargan, 2007).
تجزیهوتحلیل دادهها
ازآنجاکه پژوهش حاضر بر استراتژی پژوهشی داده بنیاد استوار میباشد، بهمنظور تحلیل دادههای حاصل از تحلیل محتوای متون تخصصی و مصاحبه با مشارکتکنندگان و مشاهدات، از روش کدگذاری دادهها استفادهشده است. (Strauss & Corbin, 1998) سه فن کدگذاری برای تحلیل دادههای گردآوریشده در پژوهشهای داده بنیاد را چنین معرفی میکنند: کدگذاری باز، کدگذاری محوری و کدگذاری انتخابی (Quated by: Danayi Fard, & Imami, 2007). نحوۀ رسیدن به کدهای اولیه بدینصورت بوده که هر یک منابع موردمطالعه، بهصورت جمله به جمله، بهدقت بررسی و پیام اصلی یا مفهوم کلیدی مستتر در هر یک از عبارتها استخراجشده است. بهعنوان نمونه، وقتی مصاحبهشوندهای میگوید: «وجود تنوع استعداد میان شاگردان سبب بروز گفتگو میان آنها میشود» برچسب مفهومی تنوع استعداد مستقیماً بهعنوان یک کد قابل استنباط است. اما در جملهای مانند: « گفتگوها، زمینه تلاقی افکار، مناظره، مباحثه و مذاکره را فراهم میکنند»، مفهوم شکیبایی در برابر نظرات دیگران توسط پژوهشگران انتخابشده است. سپس کدهای اولیه پالایششده و با توجه به سنخیت و تجانس با سایر کدهای کشفشده، ذیل مفهومی کلانتر قرارگرفته و این فرایند، بارها و بارها تکرار شد تا پس از پالایشهای مکرر، کدهای اولیه به مفاهیم و مفاهیم نیز هر یکبر اساس فرایند تجانس مفهومی، در قالب مفاهیم گسترد تر بهعنوان مقوله سازماندهی شدند و همینطور مقولات به وجود آمده نیز بر اساس منطق مقایسۀ مستمر، برحسب قرابت مفهومی، در سطحی انتزاعیتر، در قالب طبقات با یکدیگر تلفیقشدهاند. پس از تحلیل کلیۀ مصاحبهها، تعداد 1370 کد اولیه شناساییشده که پس از پالایش به 239 مفهوم، 19 مقوله و 6 طبقه تبدیلشدهاند.
در فرایند کدگذاری محوری، ازآنجاکه در اغلب دادهها ردپای ایجاد سیستمی که علاوه بر در نظر گرفتن نیازهای همه ذینفعان بتواند با ایجاد مشارکت و رفع موانع موجود، فرایندهایی برای کسب بهترین نتیجه و رشد و پیشرفت همه عناصر سازمان را برنامهریزی و اجرا کند، مورداشاره و تأکید بوده، مقوله اجتماع یادگیرنده حرفهای ناب بهعنوان مقوله محوری انتخابشده است. بهعبارتدیگر، این مقوله بر شناسایی وضع موجود از طریق روشهای مورداستفاده در تفکر ناب و تلاش برای رسیدن به وضع مطلوب یعنی تشکیل اجتماعی از یادگیرندگان حرفهای برای کسب نهایت بهرهوری در نظام آموزشی تأکید میکند. نیازها و انتظارات مشتریان نهایی یا ذینفعان محرک اصلی هر تغییری است. اگر سیستم توانایی رفع نیازهایی که برای آن ایجادشده است را نداشته باشد، بهرهوری اتفاق نیفتاده است. بنابراین میتوان تنوع نیازها و تغییر و تحول پیوستة آنها را دلیل اصلی لزوم رویکرد جدید در نظام آموزشی ایران عنوان کرد. سایر مؤلفهها نیز بهخوبی گویای طبقهای که در آن جای میگیرند هستند.
یافتهها
هدف از پژوهش حاضر، تبیین مدل جوامع یادگیرنده حرفهای ناب بوده است. ، این مدل از شش مؤلفه اصلی اجتماع یادگیرنده حرفهای ناب، علل تشکیل آن، عوامل زمینهای و چالشهای شکلگیری آن، فرایندها و تعاملات مؤثر در اثربخشی الگو و پیامدهای حاصل از بهکارگیری آن، تشکیلشده است. از بررسی اجزای تشکیلدهنده مدل و روابط بین آنها میتوان نتیجه گرفت:برای مشارکت فعال در یادگیری، ابتدا باید شناخت درستی از یادگیرنده و نیازهای یادگیری وی حاصل شود. چه یادگیرنده دانشآموز باشد و چه معلم، درک صحیح نیازهای یادگیری وی انگیزة مشارکت را در فراگیر افزایش داده و احساس نیاز به آموزش، به تسهیل روند آن کمک میکند. در این مدل، ارتباطات با فراگیران باعث درک بهتر نیازهای آموزشی آنان شده و شناخت درستی از مشتری نهایی آموزش و آنچه از دیدگاه وی دارای ارزش یادگیری است به دست میدهد. بنابراین، روابط انسانی کارآمد و مبتنی بر اعتماد و احترام به تواناییها و نیازهای متعدد و متنوع افراد تحت آموزش، تمایل به مشارکت در یادگیری را افزایش میدهد. علاوه بر این، نظارت و بازبینی مرتب و دورهای فرایندها، امکان شناخت نواقص و ایرادات و ارائه بازخورد بهموقع و مناسب را فراهم مینماید. در چنینی سازمانی، موفقیت سیستم آموزشی در کسب اهداف و اولویتهای تعریفشده، درگرو مشارکت همة افراد در امر آموزش و یادگیری است. بهعبارتدیگر موفقیت سازمانهای آموزشی عزم جمعی برای یادگیری را میطلبد.
شکل 1- الگوی کدگذاری محوری
روابط علّی: توجه به نیازهای فردی و حرفهای آموزگاران توجه به نیازهای فراگیران توجه به نیازهای جامعه، صنعت، خانواده و سایر ذینفعان |
اجتماع یادگیرندة حرفهای ناب
|
کنشها و تعاملات:
بازخورد ارزیابی شناسایی همکاری به اشتراک گذاری
|
عناصر زمینهای: فرهنگ جوّ سازمانی رهبری ساختار سازمانی |
شرایط مداخلهگر: ضعفهای سیستم آموزشی تفاوتهای حرفهای معلمان |
پیامدها: دستاوردهای دانشآموزان دستاوردهای سیستم آموزشی پیامدهای اجتماعی پیامدهای اقتصادی و صنعتی پیامدهای حرفهای برای معلمان |
در سازمانهای آموزشی، ویژگیهای حرفهای و شخصیتی معلمان، توانمندی حرفهای ناشی از تجربه و دانش آنان، کسب اطلاعات دقیق و بهموقع و وجود فرهنگ مشارکت و حمایت از یکدیگر در امر یادگیری، زمینة مناسبی را برای مشارکت گسترده در یادگیری فراهم میکند.برای آنکه همة اعضای یک جامعة آموزشی در یادگیری شرکت فعال داشته باشند، لازم است دربارة سبک و استراتژی یادگیری خود شناخت کافی داشته باشند، نسبت به نیازهای یادگیری فراگیران شناخت کافی وجود داشته باشد و محتوای آموزشی و برنامههای دوره بر مبنای این نیازها تهیه و تدوین گردد. علاوه بر این فرصتهای یادگیری متناسب با توانمندی همة افراد حاضر در جامعه طراحی گردد تا امکان بهرهمندی از این موقعیتها بهصورت عادلانه فراهمشده و کسب نتیجه نهایی دلخواه برای همه میسر گردد. موانع یادگیری که دانشآموزان با خود به محیط آموزشی میآورند و یا از جانب عوامل درون یا برون از سیستم تحمیل میشود، میتواند مشارکت در یادگیری را دچار اختلال نماید. علاوه بر این چالشهای پیشروی معلمان نیز تأثیر به سزایی بر میزان مشارکت حرفهای آنان در یادگیری خود و دانشآموزان بر جای میگذارد.مدرسهای که زمینة مشارکت در یادگیری را برای همگان فراهم میکند، به هویت آموزشی و شخصیت فرهنگی جدیدی دست مییابد . چنین مدرسهای در دستیابی به اهداف کلان آموزشی موفق بوده و با ارائه کیفیتی مطلوب از یادگیری، نهتنها نیازهای حال و آیندة فراگیران بلکه نیازهای اجتماعی را نیز در مقیاس کلان موردتوجه قرار میدهد.
بحث و نتیجهگیری
در جوامع یادگیرندة حرفهای، رشد حرفهای مداوم بهمنظور غنی کردن و ارتقای سطح حرفهای معلمان به کار میرود (Timperley et al., 2007). گرچه هر یک از فرایندهای رشد حرفهای معلّمان در گسترش زمینههای ارتقای هویت حرفهای آنان بسیار مؤثر است، امّا زمینة بروز اتلاف در هریک از آنها نیز وجود دارد (Tilfarlioghlu, 2017). برای موفقیت جوامع یادگیرنده حرفهای در حاکمیت اصول تفکّر ناب، سبک مدیریتی مدیران باید با نیازها و انتظارات سایر ذینفعان سازمانشان (بهویژه دانشآموزان و معلّمان) همراستا باشد. در حقیقت، سبک یادگیری دانشآموزان علاوه بر آنکه تعیینکنندة برنامههای یادگیری حرفهای معلّمان است، سبک رهبری مدارس را نیز تحت تأثیر قرار میدهد. ازاینرو، رهبران آموزشی باید چشماندازی روشن از آینده داشته باشند و برای دستیابی به آن اهدافی را تعریف کنند تا بتوانند دیگران را برای رسیدن به آنها ترغیب کنند. کلّیة مدیران آموزشی باید از تعهّد کامل نسبت به برنامههای بهبود مستمر برخوردار باشند و آن را از طریق مشارکت فردی در فرایندها نشان دهند.در این رویکرد، همة اجزا، عناصر، و اعضای حاضر در مدرسه و یا در ارتباط با آن، در راستای این هدف مشترک به فعالیت میپردازند و مدارس نیز برای دستیابی به این هدف ناگزیر از همسو شدن و سازگاری با تغییرات محیطی هستند. لذا باید پیوسته به ارزیابی و بررسی تغییرات محیطی بپردازند و خود را با این تغییرات وفق دهند. بدین منظور، باید فرهنگ بهبود مستمر بر مدرسه حاکم باشد؛ فرهنگی که در آن کسب نتایج ارزشمند توسط دانشآموزان بر همة جنبههای زندگی حرفهای افراد سایه میافکند. در چنین محیط فرهنگی، روابط بر پایة اعتماد و احترام و مشارکت همة کارکنان شکل میگیرد و دستیابی به سطحی از عملکرد که موفقیت همة ذینفعان را تضمین میکند، اهمیت مییابد. در این بافت فرهنگی جدید، وضعیت موجود دائماً به چالش کشیده میشود، عادات آموختهشده کنار گذاشته میشوند و جای خود را به عادات جدید میدهند (Tilfarlioghlu, 2017). بهعبارتدیگر،ّ در یک چرخة مداوم بازبینی و بررسی محیط درون و برونسازمانی، وضعیت تعادلی سازمان با عدم تعادل و بروز ناهماهنگی مواجه میشود و لزوم تغییر، سبب پیدایش ویژگیهای فرهنگی جدیدی میشود که نظام مدرسه را با نیازهای پیوسته متغیر ذینفعان همراه میسازد. بنابراین، میتوان کفت شکلگیری جوامع یادگیرنده حرفهای ناب از سه اصل کلی پیروی میکند:
اصل اول: شناسایی اتلاف در فرایند یادگیری حرفهای و اصلاح یا حذف آن: همه جوامع یادگیرندة حرفهای از برنامههای خاصی برای بالا بردن سطح هویت حرفهای اعضای خود بهره میبرند.
اصل دوم: مدیریت تولید دانش و یادگیری: مدارس سازمانهایی هستند که رسالت آنها تولید دانش است. دانش نیز مانند هر محصول یا خدمت دیگر، نیازمند تولید بهجا و بهموقع است (Alp, 2001). توالی مناسب و منطقی برنامة درسی متناسب با نیازهای یادگیری دانشآموزان، تعیین استراتژیهای تدریس مناسب و مواد و محتوای آموزشی مناسب برای اجتناب از تولید آنچه موردنیاز نیست، و پرهیز از انباشت دانش غیرضروری و غیرکاربردی، نمونههایی از روشهای مؤثر در مدیریت تولید دانش به شمار میروند.
اصل سوم: استفاده از فنون کیفیتبخشی و روشهای ناب در ارتباطات: در مدارسی که معلّمان آنها بهعنوان اجتماعی از یادگیرندگان حرفهای گرد هم آمدهاند و برای بهبود یادگیری دانشآموزان میکوشند، فنون کیفیت و روشهایی که ناب در بهبود مستمر به کار میگیرد میتواند ابزار مناسبی تلقی شود. آشنایی معلّمان و رهبران آموزشی با این فنون و تعدیل و هماهنگ ساختن آنها با محیطهای آموزشی و هنجارها و الزامات حاکم بر آنها میتواند در شکل دادن جریان ارزش بسیار مفید باشد. از سوی دیگر موضوع ارتباط و مذاکرة ناب نیز میتواند موضوعی درخور اهمیت باشد. ارتباط و مذاکرة عاری از هرگونه اتلاف مادی و معنوی که منجر به سود و افزایش کیفیت شده و در طرفین احساس برنده بودن را ایجاد میکند (Jalayi Poor, Geramian Nik, 2010). این روابط برای افراد تعهد، صمیمیت و اعتماد متقابل را به ارمغان میآورد، فارغ از الزامات محیطی بوده و آنچه مهم است خود رابطه است و نه مزایای اجتماعی و اقتصادی حاصل از آن.
شکل 2- مدل جوامع یادگیرندة حرفهای ناب
توجه به نیازهای فراگیران |
توجه به نیازهای جامعه، صنعت و سایر گروهها |
ضعفهای سیستم آموزشی |
تفاوتهای حرفهای معلمان |
چالشهای تشکیل جوامع یادگیرندة حرفهای |
پیشفرضهای تشکیل جوامع یادگیرندة حرفهای |
فرهنگ |
جوّ سازمانی |
رهبری |
ساختار سازمانی |
ارزیابی |
به اشتراک گذاری |
شناسایی |
همکاری |
بازخورد |
پیامدهای حرفهای برای معلمان |
پیامدهای صنعتی و اقتصادی |
پیامدهای اجتماعی |
دستاوردهای سیستم آموزشی |
دستاوردهای دانشآموزان |
توجه به نیازهای فردی و حرفهای آموزگاران |
آگاهی از شرایط موجود |
پیادهسازی شرایط مطلوب |
بهرهوری |
با توجه به آنچه گفته شد میتوان جوامع یادگیرندة حرفهای ناب را چنین تعریف کرد: «اجتماعی از یادگیرندگان حرفهای که در آن دانشآموزان، معلمان، کارکنان و مدیران، مانند هم به عنوان یادگیرندة فعال در جریان ارتباطات باز و ناب به تولید دانش متناسب با نیازهای حال و آیندة خود، پرداخته و از این طریق برای خود و سایر ذینفعان سیستم آموزشی، نهتنها ارزش بلکه ارزش افزودة حاصل از یادگیری ایجاد میکنند».
بر اساس یافتههای حاصل از پژوهش، نظام آموزش برای افزایش بازدهی فعالیتهای آموزشی خود باید از رویکردهای آموزشی مؤثر برای مواجهشدن با تنوع سطوح اولیه دانش، موقعیتهای اقتصادی، اجتماعی، خانوادگی مختلف، ویژگیهای فردی گوناگون و حتی متضاد، تفاوتهای موجود در روشها و زمان موردنیاز برای یادگیری و شرایط خاص سنی و شخصیتی دانشآموزان استفاده کند؛ رویکردهای کمّی موجود در نظام آموزشی (مثل نمرة دانشآموزان یا نمرة ارزشیابی سالانة معلمان) با معیارهای کیفی و متناسب با واقعیتها و مهارتهای حرفهای جایگزین شود؛ ساختار تصمیمگیری کلان آموزشی و سیاستگذاری و برنامهریزی با رویکرد مشارکتی مدیریت شود و تعامل نزدیک مسئولان آموزشی با پرسنل و معلمان برای آگاهی از نیازهای واقعی آنها برقرار شود؛ فضاهای آموزشی مطابق با استانداردهای روز دنیا طراحی شود؛ از عوامل انگیزشی درونی و بیرونی برای افزایش نشاط حرفهای و بازدهی بیشتر استفاده شود؛ رفتارهای حرفهای نادرست معلمان به سمت رفتارهای مثبت و سازنده تغییر یابد؛ و زمینة مشارکت حرفهای بهجای جوّ رقابت موجود با اصلاح معیارهای ارزیابی عملکرد، ایجاد شود.