Document Type : Quantitative Research Paper
Authors
1 Assistant Profesor, Department of Management, Payam Noor University, Tehran, Iran.
2 M. A. of Public Administration, Department of Management, Islamic Azad Univesity, Sirjan, Iran.
Abstract
Keywords
مقدمه
امروزه به همان اندازه که مدارس، توسعهیافته شده و مسئولیتهای جدیدتری را پذیرفتهاند، اداره آنها نیز پیچیدهتر شده است(Ghadampour & Zandkarimi, 2019). موفقیت و عدم موفقیت در ایجاد تحول در نظامهای آموزشی، منوط به توانمندیها و قابلیتهای حرفهای معلمان است که مجریان اصلی برنامههای آموزشی در محیط واقعی هستند(Amrollah & Hakimzadeh, 2014). موفقیت سازمانها را میتوان در آیینه عملکرد کارکنانشان مشاهده کرد(Abzari et al., 2009). عملکرد شغلى به عنوان ارزش مورد انتظار سازمانها از رویدادهاى رفتارى مجزا که افراد طى یک دوره زمانى مشخص انجام مىدهند، تعریف مىشود(Ezheei et al., 2009). Paterson (1992) در نظریه معروف خود عملکرد شغلی را به مجموعهای از فعالیتهای منسجم و هدفمند اطلاق میکند که از فرد شاغل انتظار میرود و عملکرد کارکنان را شامل چهار عامل بهبود کار، همکاری در کار، احساس مسئولیت در کار و رعایت نظم و انضباط در کار میداند(Ashrafi, 2014). به دلیل اهمیت عملکرد شغلی کارکنان، پژوهشگران تلاشهای نظری فراوانی انجام دادهاند. در این میان، پژوهشهای متعددی بر تاثیر سبکهای مختلف رهبری و بهویژه رهبری تحولآفرین روی عملکرد کارکنان صحه گذاشتهاند(Wright & Pandey, 2010; Belle, 2013; Sayyadi, 2016). مفهوم متعارف رهبری تحولآفرین شامل چهار بعد رفتاری است: نفوذ آرمانی، انگیزش الهامبخش، تحریک فکری و ملاحظه فردی(Bass, 1985; Burns, 1978). صاحبنظران معتقدند که رهبران تحولآفرین با توسعه قابلیتهای پیروان خود تاثیر مثبتی بر عملکرد آنان میگذارند(Chen et al., 2016).
از سوی دیگر تاثیر متغیر جدیدی به عنوان انگیزه خدمت عمومی روی عملکرد کارکنان به ویژه در سازمانهای دولتی موضوعی است که در دو دهه اخیر توجه دانشمندان مدیریت را به خود جلب کرده است(Ahmed & Filadelfo, 2016). از همین رو محققان به بررسی نقش انگیزه خدمت عمومی به عنوان یکی از متغیرهای اقتضایی که ممکن است اثرات عملکردی رهبری تحولآفرین را تعدیل نماید، همت گماشتهاند(Grant, 2012). مفهوم انگیزه خدمت عمومی پیوند بسیار نزدیکی با سازه رهبری تحولآفرین دارد، از این جهت که رهبری تحولآفرین مستلزم انگیزش پیروان به سمت «گذشت از منافع شخصی خود بهخاطر تیم، سازمان یا جامعه سیاسی بزرگتر» است(Shamir, House & Arthur, 1993). برخی از استدلالهای نظری چنین مطرح میکنند که رهبری تحولآفرین میتواند تاثیر بیشتری بر عملکرد شغلی کارکنانی که انگیزه خدمت عمومی بالاتری دارند، بگذارد(Belle, 2013). نهایتاً، با توجه به اهداف چشمانداز بیستساله کشور و افق 1404و همچنین سند تحول بنیادین آموزش و پرورش، چهبسا بیتوجهی به نقش معلم و عملکرد او در تحقق این اهداف میتواند چالشی مهم بر سر راه تحول نظام آموزشی به شمار آید. در این راستا اگر مدیرانی خلاق و تحولآفرین بهکارگیری شوند و یا مدیران فعلی نیز آشنایی بیشتری با این سبک رهبری پیدا کنند میتوانند در کارکنان نفوذ کرده، به آنان الهام ببخشند و از خلاقیت آنان در حل مشکلات استفاده کنند. در این بین اما، نباید از نقش مهم انگیزه خدمت عمومی معلمان در ارائه عملکرد مناسب، غافل بود. بی تردید معلمان با انگیزه خدمت عمومی بالاتر، نقشی اساسی در پیادهسازی هر گونه تغییر مثبت در آموزش و پرورش دارند. از همین رو، سوال اصلی این پژوهش این است که آیا رهبری تحولآفرین با عملکرد شغلی معلمان با نقش تعدیلکننده انگیزه خدمت عمومی در مدارس مقطع متوسطه دوم شهرستان سیرجان ارتباط معناداری دارد؟
مبانی نظری پژوهش
رهبری تحولآفرین
مفهوم اولیه رهبری تحولآفرین، توسط Burns (1978) و در نتیجه پژوهشهای توصیفی او پیرامون رهبران سیاسی ارائه شد. برنز رهبری تحولآفرین را فرآیندی تعریف کرد که در آن رهبران و پیروان همدیگر را به سطح بالاتری از اخلاق و انگیزه ترقی میدهند(Chen et al., 2016). رهبری تحولآفرین بر جهتگیری آینده، نوآوری، تغییر و اصلاح تاکید میکند(Sayyadi, 2016). رهبر تحولآفرین نیازهای موجود پیروان را شناسایی میکند و در جستجوی ترفیع و برآورده ساختن نیازهای فوقانی است(Bass, 1999). انتظار میرود که رهبری تحولآفرین منجر به خلق شرایطی بهتر برای فهم چشماندازهای راهبردی، رسالتها، اهداف و پذیرش آنها از سوی پیروان باشد(Carter et al., 2013). کانگر و کانانگو بیان میدارند که رهبران تحولآفرین چشماندازی را در جهت ایجاد ایدهها و امکانات جدید برای آینده در طی زمان بحران و تغییر بیان میکنند و اغلب جهتهای راهبردی جدیدی خلق مینمایند(Berson & Avolio, 2004). رهبران تحولآفرین، رهبرانی هستند که عمیقاً مورد احترام پیروان و قابل اعتماد هستند، به همکاری و مشارکت اعضاء اهمیت میدهند و مسئولیت و اقتدار را به پیروان تفویض میکنند(Moughali, 2003). Bass & Burns چهار نوع رفتار اساسی را بنا نهادند که رهبری تحولآفرین را تشکیل میدهند:
نفوذ آرمانی(تاثیرکاریزمایی)
عامل اول رهبری تحولآفرین، کاریزما یا نفوذ آرمانی نامیده میشود و رهبرانی را شرح میدهد که به عنوان مدلهایی قوی برای پیروان عمل میکنند. نفوذ آرمانی مربوط به اقدامات کاریزماتیک و رفتار مدلسازی است که منجر میشود پیروان با داشتن این رهبران احساس هویت کرده(Bass, 1999) و از ارزشها و ماموریت رهبران خود حمایت کنند(Sayyadi, 2016).
انگیزش الهامبخش
انگیزش الهامبخش شامل تبیین یک چشمانداز از آینده است که برای پیروان جذاب و الهامبخش است. الهامبخشی ویژگی رهبرانی است که انتظاراتی فرا روی پیروان قرار میدهند و از تحریک احساسات و عواطف آنان برای تحقق این انتظارات سود میجویند(Bass, 1999). این عامل توصیفکننده رهبرانی است که از پیروانشان انتظارات بالا دارند و به آنها از طریق انگیزش، الهام میبخشند تا در راستای افزایش تعهد آنان گام برداشته و تحقق چشمانداز مشترک را تسهیل نمایند(Moriano & Molero, 2011).
تحریک فکری
رهبران تحولآفرین تحریک فکری یا ترغیب ذهنی را بهمنظور به چالش کشیدن افکار و تصورات و ارتقای خلاقیت و نوآوری پیروان و همچنین در جهت افزایش دانش آنان بهکار میگیرند. تحریک فکری شامل درخواست ایدههای پیروان و به چالش کشیدن آنها برای طرح پرسش در مورد فرضیههای قدیمی و تحلیل مشکلات از دیدگاههای جدید است(Bass, 1999). رهبران تحولآفرین با استفاده از ترغیب ذهنی و آماده ساختن محیطی مناسب، پیروان را وادار و ترغیب میکنند تا اینگونه باشند. از مشخصههای بارز ترغیب ذهنی، بررسی مجدد پیشفرضهای اساسی و چشماندازهای مختلف به هنگام حل مساله و پیشنهاد شیوههای جدید نگریستن به چگونگی انجام کار میباشد(Moughali, 2003).
ملاحظه فردی
توجه به دیگران یکی دیگر از جنبههای مهم رهبری تحولآفرین است. توجه فردی مستلزم توجه به نیازهای پیروان از طریق نظارت، مربیگری و سایر فعالیتهای مشابه است. این مقوله تاثیر مثبتی بر رضایتمندی پیروان دارد(Bass, 1999). این عامل زمانی رخ میدهد که رهبر به پیروان خود در راستای رسیدن به نیازهای مطلوبشان خدمت میکند و در جهت توسعه توان بالقوه افراد تلاش مینماید(Horwitz et al., 2008).
انگیزه خدمت عمومی
اصطلاح انگیزه خدمت عمومی[1]در ابتدا در سال 1982 به عنوان روشی برای بیان انگیره خاص مربوط به خدمات عمومی بهکار برده شد(Rainey, 1982). این اصطلاح دیگر تا سال 1990 زمانیکه پری و وایز اولین تعریف ادراکی را ارائه دادند و نوعشناسی انگیزههای مربوط به خدمات عمومی از جمله انگیزههای منطقی، هنجاری و عاطفی را شناسایی نمودند، بهکار برده نشد(Kim & Vandenabeele, 2010). انگیزه خدمت عمومی به عنوان پیشفرض فرد برای پاسخ به انگیزههایی که در وهله اول و بهطور منحصر به فرد در موسسات دولتی ایجاد میشوند تعریف میگردد(Perry & Wise, 1990). همچنین به عنوان اعتقاد به ارزشها و نگرشهایی که فراتر از منفعت سازمانی و نفعطلبی شخصی میروند و به منافع سیاسی بزرگتر میپردازند تعریف میشود(Kim & Vandenabeele, 2010). کارکنان دولتی با انگیزههای خدمت عمومی بیشتر، از شغل خود رضایت دارند، تعهد بیشتری به سازمانهای خود دارند و سازندهتر از کارکنان با انگیزه خدمت عمومی کم هستند(Liu et al., 2011).
مفهوم انگیزه خدمت عمومی که بهطور عمده اولین بار توسط Perry & Wise (1990) مورد توجه قرار گرفت(Chen & Hsieh, 2015)، برای تشریح تفاوت انگیزشی بین کارکنان بخش عمومی و بخش خصوصی بهکار میرود(Kim & Kim, 2016). آنان این مفهوم را به عنوان تمایلی فردی برای پاسخگویی به انگیزههایی تعریف کردهاند که اساساً یا منحصراً در نهادها و سازمانهای عمومی ریشه دارند(Perry et al., 2010). اساس مفهوم انگیزه خدمت عمومی این است که انجام دادن شغلی که منجر به افزایش منافع عمومی شده و برای دیگران مفید و سودمند است، برای کارکنان دولت هم مشوق و انگیزاننده است. نظریه انگیزه خدمت عمومی چنین فرض میکند که برخی از مدیران و کارکنان دولتی با انگیزههایی به جز منافع فردی مانند دلسوزی، اجرای وظیفه شهروندی و فداکاری و ایثار به مشاغل دولتی علاقهمند بوده و از این طریق برانگیخته میشوند(Zahedi & Montazeri, 2011).
عملکرد شغلی
مطالعه عملکرد معلمان مدارس تاکنون موضوع بحث و تحقیق پژوهشگران بسیاری بوده است(Rezaee & Tarin, 2017). دیدگاههای مختلفی درباره مفهوم عملکرد وجود دارد. عملکرد را میتوان صرفاً به عنوان نتایج کسب شده در نظر گرفت. از لحاظ فردی، عملکرد به سابقه موفقیتهای یک شخص اشاره دارد. Kane (1996) بحث میکند که عملکرد عبارت است از چیزی که شخص به عنوان سابقه از خود به جای میگذارد و صرفنظر از هدف به وجود میآید. Bernadin et al (1995) بیان میکنند که عملکرد باید به عنوان نتایج کار تعریف شود، چرا که آنها قویترین پیوند را با اهداف استراتژیک سازمان، رضایت مشتری و درآمدهای مالی دارند. Campbell (1990) بر این باور است که عملکرد رفتار است و باید از نتایج متمایز شود، چرا که آنها میتوانند تحت تاثیر عوامل سیستمی تحریف شوند. فرهنگ انگلیسی آکسفورد عملکرد را به عنوان «تحقق، اجرا، انجام، و اتمام هر کار معین یا پذیرفته شده» تعریف میکند. این تعریف به نتایج یا دستاوردها(کامیابیها) اشاره دارد. همچنین بیان میکند که عملکرد میتواند به عنوان رفتار در نظر گرفته شود. روشی که سازمانها، تیمهای کاری و افراد براساس آن کار انجام میدهند. برخی نیز تعریف عملکرد براساس هم نتایج و هم رفتارها را دیدگاه جامعتری میدانند(Karimghasemi, 2014).
Rothmann (2002) معتقد است که عملکرد شغلی یک مفهوم چند بعدی است و به عنوان یک سازه چند بعدی نشاندهنده چگونگی عملکرد کارکنان در شغل، میزان ابتکار عمل و تدابیر حل مساله آنها و روشهای استفاده از منابع موجود خود و همچنین استفاده از منابع وقت و انرژی در انجام وظایف شغلی میباشد(Memarzadeh et al., 2012).
رابطه رهبری تحولآفرین و عملکرد شغلی
پژوهشهای متعددی بر تاثیر سبکهای مختلف رهبری روی عملکرد شغلی کارکنان صحه گذاشتهاند. به طور خاص برخی پژوهشها از رهبری تحولآفرین به عنوان یکی از قویترین عوامل موثر بر اقدامات هدفمند انگیزشی و عملکرد بالای کارکنان یاد میکنند(Paarlberg & Lavigna, 2010; Park & Rainey, 2008; Trottier et al., 2008; Wright & Pandey, 2010; Wright et al., 2012). پژوهشهای تجربی فراوانی نشان داده است که استقرار سبک رهبری تحولآفرین، سطوح بالاتری از عملکرد شغلی در میان پیروان را ایجاد میکند(Judge & Piccolo, 2004). یک نظرسنجی متقاطع از مدیران ارشد شاغل در دولتهای محلی ایالات متحده نشان داده است که رهبری تحولآفرین رابطه مثبتی با ظرفیت ماموریت به عنوان پیشبینیکننده رضایت شغلی و انگیزه کاری بالاتر دارد(Wright, 2007).
رهبران تحولآفرین میتوانند انگیزههای روانی و بازخوردهای مثبت کارکنان را که موجبات سطوح بالاتری از تعهد و عملکرد پیروان را فراهم میآورد، پرورش دهند(Kayzouri, Mohammadi Hosseini & Hosseinpoor, 2017). پژوهشها در سازمانهای دولتی پیرامون این موضوع نیز عموماً به همین نتایج دست یافتهاند. به عنوان مثال یک مطالعه تجربی که با استفاده از بیش از 6900 پاسخ به نظرسنجی اصول شایستگی انجام شد نشان داده است که کارمندان دولت فدرال که سرپرستان خود را به عنوان یک رهبری تحولآفرین درک کردهاند سطوح بالاتری از عملکرد و کیفیت کاری همراه با رضایت شغلی بیشتر و قصد خروج کمتر داشتهاند(Park & Rainey, 2008). رهبری مدیر یا رفتار وی اثر قابل ملاحظهای بر رفتارها و نگرش کارکنان دارد(Bass, 1981). رهبری تحولآفرین در هسته مرکزی خود شامل برانگیختن پیروان به منظور چشمپوشی از نفع شخصی بهخاطر تیم، سازمان یا جامعه سیاسی بزرگتر است(Shamir, House & Arthur, 1993). بر اساس پژوهشهای انجام گرفته مدیرانی که آموزش رهبری تحولآفرین دیدهاند نسبت به مدیرانی که سبک اختیاری داشتند، تاثیر مثبت بیشتری به صورت مستقیم بر توسعه پیروان و به صورت غیرمستقیم بر عملکرد آنان داشتهاند(Belle, 2013; Muterera et al., 2015). البته پژوهشگران خاطر نشان میکنند که رهبران تحولآفرین میتوانند موثر باشند اگر و تنها اگر در حرکت فراتر از سخن موفق باشند و چشماندازهای خود را به یک واقعیت ملموس تبدیل کنند(Kirkpatrick & Locke, 1996). بر همین اساس فرضیه زیر تدوین گردید:
فرضیه اول: رهبری تحولآفرین با عملکرد شغلی معلمان رابطه معناداری دارد.
نقش تعدیلکننده انگیزه خدمت عمومی
در طول دو دهه گذشته پژوهشها پیرامون انگیزه خدمت عمومی بهطور فزایندهای توسعه پیدا کردهاند(Ahmed & Filadelfo, 2016). Vandenabeele (2007) انگیزه خدمت عمومی را به عنوان عقاید، ارزشها و نگرشهایی توصیف میکند که فراتر از منافع فردی و سازمانی رفته و منافع یک جامعه بزرگتر را مد نظر قرار میدهند. این مفهوم ارتباط نزدیکی با سازه رهبری تحولآفرین دارد که متضمن برانگیختن پیروان برای فراتر رفتن از منافع فردی بهخاطر منافع گروهی، سازمانی و یا یک جامعه بزرگتر میباشد(Shamir, House & Arthur, 1993).
رهبری تحولآفرین بر این فرض استوار است که کارکنان بر خلاف آنچه که تئوری کارگزاری بیان میکند، قهرمانهایی فداکار هستند(Moynihan, Pandey & Wright, 2012). در حالی که رهبری مبادلهای در نگاهی کاملاً متضاد با این دیدگاه، چنین فرض میکند که افراد پتانسیل این را دارند که از قهرمانهای فداکار به انسانهای فرومایهای تبدیل شوند که انگیزههای درونی و اجتماعی خود را فدای منافع شخصی خود نمایند(Moynihan, 2010). بر همین اساس رهبری تحولآفرین ممکن است تناسب بیشتری با کارکنانی که دارای انگیزه خدمت عمومی بالاتری هستند، داشته باشد. این بهطور ویژه برای سازمانهای عمومی که کارکنانشان تمایل بیشتری برای ارائه خدمت به دیگران دارند، صدق میکند(Pandey & Stazyk, 2008). بر اساس تحقیقات نظری انجام شده میتوان انتظار داشت که رهبری تحولآفرین احتمالاً عملکرد شغلی کارکنانی که انگیزه خدمت عمومی بالاتری دارند را به میزان بیشتری افزایش میدهد. چنین استدلال میشود که کارکنانی که انگیزه خدمت عمومی بالاتری دارند، نسبت به کاری که برای دیگران انجام میدهند بیشتر مراقبت میکنند تا اثر مثبتی بر آنان داشته باشد. در واقع پیامهای الهامبخش رهبران تحولآفرین مبنی بر عدم ترجیح منافع فردی بر منافع عمومی، توسط پیروانی که انگیزه خدمت عمومی بالاتری دارند زودتر و بهتر دریافت میشوند(Belle, 2013). در نتیجه میتوان انتظار داشت که کارکنان با انگیزه خدمت عمومی بالاتر به احتمال بیشتری عملکرد شغلی خود را در پاسخ به رهبری تحولآفرین بهبود خواهند بخشید تا به اهداف خود در کمک و خدمت به دیگران نایل آیند. بر همین اساس فرضیه زیر تدوین گردید:
فرضیه دوم: انگیزه خدمت عمومی رابطه بین رهبری تحولآفرین مدیران مدارس با عملکرد شغلی معلمان را تعدیل میکند.
مدل مفهومی پژوهش
بر اساس چارچوب نظری فوق، مدل مفهومی پژوهش به شرح زیر تدوین شد.
رهبری تحولآفرین نفوذ آرمانی انگیزش الهامبخش تحریک فکری ملاحظه فردی |
انگیزه خدمت عمومی تمایل به خطمشیگذاری تعهد به منافع عمومی دلسوزی ایثار و فداکاری
|
عملکرد شغلی بهبود کار همکاری در کار احساس مسئولیت در کار رعایت نظم وانضباط در کار
|
شکل(1): مدل مفهومی پژوهش
روش پژوهش
پژوهش حاضر از نظر هدف کاربردی، از نظر روش، توصیفی و از حیث رابطه بین متغیرهای پژوهش از نوع همبستگی است. روش انجام پژوهش نیز به صورت پیمایشی بوده که از مهمترین مزایای آن قابلیت تعمیم نتایج است. جامعه آماری این پژوهش، عبارت است از معلمان مقطع متوسطه دوم شهر سیرجان که تعداد آنها در سال تحصیلی 1396- 1395 به 726 نفر بالغ گردید. از جامعه آماری مزبور بر اساس فرمول کوکران، نمونهای به تعداد 251 نفر تعیین گردید که به روش طبقهای تصادفی انتخاب شدند. در این فرمول حجم جامعه برابر با 726، سطح اطمینان 95 درصد، مقدار P برابر 50/0و دقت برآورد 05/0 در نظر گرفته شد.
از نمونه مورد مطالعه 57 درصد مرد و 43 درصد زن بودند. بیشترین دامنه سنی با فراوانی 103 نفر و 41 درصد مربوط به محدوده 31 تا 40 سال بود. بیشترین مدرک تحصیلی با فراوانی 9/76 درصد مربوط به کارشناسی و بیشترین سابقه خدمت با فراوانی 3/30 درصد به دامنه 6 تا 10 سال تعلق داشت. به منظور جمعآوری دادهها از سه پرسشنامه استاندارد 16 سوالی رهبری تحولآفرین Bass & Avoilo (2000)، عملکرد شغلی 15 سوالی Paterson (1992) و انگیزه خدمت عمومی6 سوالی Alonso & Lewis (2001) استفاده شده است که هر سه پرسشنامه حاوی طیف لیکرت(کاملاً موافقم، موافقم، تا حدی موافقم، مخالفم، کاملاً مخالفم) با امتیاز 1 تا 5 میباشند.
تحلیل دادهها
تحلیل دادهها در دو مرحله؛ اول، ارزیابی مدلهای اندازهگیری(روایی و پایایی) و دوم، ارزیابی مدل ساختاری پژوهش و با استفاده از نرم افزار Amos انجام گردید.
مرحله اول: روایی و پایایی ابزار پژوهش
برای تایید روایی ابزار اندازهگیری از روایی محتوا، همگرا و واگرا استفاده شد. با تطبیق و اطمینان از سازگاری بین شاخصهای اندازهگیری با ادبیات و نظریههای موجود و استفاده از نظر خبرگان، روایی محتوا بررسی و حاصل شده است. روایی همگرا به این اصل بر میگردد که شاخصهای هر سازه با یکدیگر همبستگی میانهای داشته باشند. معیار میانگین واریانسهای خروجی(AVE) با مقدار حداقل 5/0 توسط Fornell & Larcher (1981) برای تعیین روایی همگرا معرفی شده است. بر اساس نتایج خروجی Amos که در جدول1 آمده است، میزان AVE برای تمامی متغیرها، بالای 5/0 و ضرایب پایایی ترکیبی(CR) از میزان AVE بزرگتر است که نشان از روایی همگرای مناسب پرسشنامهها دارد. برای سنجش پایایی از دو شاخص ضریب آلفای کرونباخ و ضریب پایایی ترکیبی استفاده شده است که مطابق جدول1 مقدار بالاتر از 7/0 برای هر دو ضریب حاکی از پایایی قابل قبول ابزار اندازهگیری پژوهش میباشد.
جدول(1): نتایج ضریب آلفای کرونباخ، پایایی ترکیبی و روایی همگرا
متغیر مکنون |
AVE |
ضریب پایایی ترکیبیCR |
ضریب آلفای کرونباخ |
رهبری تحولآفرین |
68/0 |
86/0 |
85/0 |
انگیزه خدمت عمومی |
63/0 |
88/0 |
87/0 |
عملکرد شغلی |
67/0 |
90/0 |
90/0 |
جهت بررسی روایی واگرا از ماتریسی استفاده میگردد که توسط Fornell & Larcher (1981) ابداع شده است. همانطور که در جدول 2 مشاهده میشود مقادیر جذر AVE از مقادیر موجود در خانههای زیرین و راست قطر اصلی بیشتر است، بنابراین میتوان گفت که در مدل پژوهش متغیرهای مکنون بیشتر با سوالات و ابعاد مربوط به خودشان تعامل دارند تا با سازههای دیگر. به عبارت دیگر این جدول مطلوبیت روایی واگرای مدل را نشان میدهد.
جدول(2): نتایج روایی واگرا
متغیر |
1 |
2 |
3 |
رهبری تحولآفرین |
82/0 |
|
|
عملکرد شغلی |
457/0 |
81/0 |
|
انگیزه خدمت عمومی |
367/0 |
773/0 |
79/0 |
همچنین شاخصهای ارزیابی مدلهای اندازهگیری متغیرهای پژوهش در جدول 3 نشان داده شدهاند که همگی شاخصها در دامنه مناسب بوده و حکایت از برازندگی مدلهای اندازهگیری دارند.
جدول(3): شاخصهای برازش مدلهای اندازهگیری
متغیر |
CMIN/DF |
GFI |
IFI |
CFI |
RMSEA |
رهبری تحولآفرین |
25/2 |
90/0 |
92/0 |
92/0 |
071/0 |
عملکرد شغلی |
25/2 |
92/0 |
94/0 |
94/0 |
071/0 |
انگیزه خدمت عمومی |
87/1 |
99/0 |
99/0 |
99/0 |
059/0 |
سطح مناسب |
5> |
90/0< |
90/0< |
90/0< |
1/0> |
مرحله دوم: نتایج تحلیل معادلات ساختاری(آزمون فرضیات)
پس از بررسی و تأیید الگوهای اندازهگیری در گام اول، در گام دوم از معادلات ساختاری برای آزمون فرضیهها استفاده شد. برای آزمون معناداری فرضیهها از دو شاخص جزیی مقدار بحرانی و سطح معناداری استفاده شده است. مقدار بحرانی مقداری است که از حاصل تقسیم تخمین وزن رگرسیونی بر خطای استاندارد بدست آمده و مقدار آن باید بیشتر از 96/1 یا کمتر از 96/1- باشد. همچنین مقادیر کوچکتر از 05/0 برای سطح معناداری حاکی از تفاوت معنادار محاسبه شده برای وزنهای رگرسیونی با مقدار صفر در سطح اطمینان 99/0 دارد.
یافتههای پژوهش
فرضیه اول: رهبری تحولآفرین با عملکرد شغلی معلمان رابطه معناداری دارد.
شکل2 خروجی مدلسازی معادلات ساختاری مربوط به فرضیه اول پژوهش را نشان داده است.
شکل(2): رابطه بین رهبری تحولآفرین و عملکرد شغلی
طبق نتایج مندرج در جدول4، مشاهده میشود که برآیند شاخصهای برازش، موید مدل مربوط به فرضیه اول در سطح اطمینان 99 درصد میباشند.
جدول(4): شاخصهای کلی برازش مدل معادلات ساختاری فرضیه اول
شاخص |
CMIN/DF |
GFI |
IFI |
TLI |
CFI |
RMSEA |
مدل فرضیه اول |
78/2 |
95/0 |
96/0 |
94/0 |
96/0 |
084/0 |
سطح مناسب |
5> |
90/0< |
90/0< |
90/0< |
90/0< |
1/0> |
نتیجه |
مناسب |
مناسب |
مناسب |
مناسب |
مناسب |
مناسب |
همچنین مطابق جدول 5 از آنجا که مقدار P مربوط به ضریب رگرسیونی رابطه بین رهبری تحولآفرین و عملکرد شغلی(56/0) برابر با 000/0 که کوچکتر از 05/0 بوده و مقدار آماره t (89/6t=) نیز از میزان قابل قبول 96/1 بیشتر است، میتوان نتیجه گرفت که فرضیه اول پژوهش تایید شده و با اطمینان 99/0، رهبری تحولآفرین رابطه مثبتی با عملکرد شغلی معلمان دارد.
جدول(5): نتیجه آزمون فرضیه اول پژوهش
فرضیه |
ضریب مسیر |
T-Value |
سطح معناداری |
نتیجه |
||||||
رهبری تحولآفرین |
عملکرد شغلی |
56/0 |
89/6 |
000/0 |
تایید |
|
||||
فرضیه دوم:انگیزه خدمت عمومی رابطه بین رهبری تحولآفرین با عملکرد شغلی معلمان را تعدیل میکند.
برای سنجش نقش تعدیلکننده متغیر انگیزه خدمت عمومی از روش معادلات ساختاری تعدیلشده[2](MSEM) استفاده شده است. به منظور ساختن جمله تعاملی جهت سنجش متغیر تعدیلکننده باید متغیر مستقل(X) و متغیر تعدیلکننده(Z) در یکدیگر ضرب شوند. بهمنظور جلوگیری از خطای همخطی، در نرم افزار Amos23 از مقادیر استاندارد شده این متغیرها برای ساخت جمله تعاملی استفاده میشود.
شکل(3): رابطه بین رهبری تحولآفرین و عملکرد شغلی با حضور متغیر تعدیلکننده انگیزه خدمت عمومی
شکل3 رابطه رهبری تحولآفرین و عملکرد شغلی معلمان را با حضور متغیر تعدیلکننده انگیزه خدمت عمومی در حالت تخمین ضرایب استاندارد نشان میدهد. مطابق شکل3 و جدول6 برآیند شاخصهای برازش، موید مدل در سطح اطمینان 99 درصد میباشند.
جدول(6): شاخصهای کلی برازش مدل معادلات ساختاری فرضیه دوم
شاخص |
CMIN/DF |
GFI |
IFI |
TLI |
CFI |
RMSEA |
مدل فرضیه دوم |
37/2 |
91/0 |
94/0 |
92/0 |
94/0 |
087/0 |
سطح مناسب |
5> |
90/0< |
90/0< |
90/0< |
90/0< |
1/0> |
نتیجه |
مناسب |
مناسب |
مناسب |
مناسب |
مناسب |
مناسب |
همانطور که در جدول7 مشاهده میشود سطح معناداری 000/0 کمتر از 05/0 بوده و همچنین مقدار بحرانی نیز برابر با 59/4 و بزرگتر از 96/1 می باشد. بنابراین ضریب رگرسیونی 67/0 درصد در سطح اطمینان 99/0 درصد معنادار بوده و نقش تعدیلکنندگی انگیزه خدمت عمومی در رابطه بین رهبری تحولآفرین مدیران و عملکرد شغلی معلمان تایید میگردد. به عبارت دیگر انگیزه خدمت عمومی باعث تقویت رابطه بین رهبری تحولآفرین با عملکرد شغلی معلمان میشود.
جدول(7): نتیجه آزمون فرضیه دوم پژوهش
فرضیه |
ضریب مسیر |
T-Value |
سطح معناداری |
نتیجه |
||||||
رهبریتحولآفرین* انگیزه خدمت عمومی |
عملکرد شغلی |
67/0 |
59/4 |
000/0 |
تایید |
|||||
همانگونه که در جدول7 مشخص است مقدار ضریب تعیین که قبل از ورود متغیر تعدیلکننده برابر با 56/0 بوده است، با ورود متغیر تعدیلکننده به 67/0 افزایش یافته است. یعنی متغیر تعدیلکننده توانسته است میزان رابطه را به مقدار 11 درصد افزایش دهد. با توجه به فرمول معرفی شده در ذیل میتوان شدت تاثیر متغیر انگیزه خدمت عمومی در رابطه بین رهبری تحولآفرین و عملکرد شغلی را آزمون کرد. در صورتی که مقدار توان دومf از 02/0 کمتر باشد، متغیر تعدیلکننده اثر ناچیز و قابل صرفنظری بر رابطه دو متغیر داشته است. اگر مقدار توان دومf در بازه بین 02/0 تا 15/0 باشد، اثر متغیر تعدیلکننده ضعیف است. در صورتی که این مقدار از 15/0 تا 35/0 باشد، اثر متوسطی بر رابطه داشته و اگر این مقدار از 35/0 بالاتر باشد، متغیر تعدیلکننده اثر قوی و بالایی بر رابطه بین دو متغیر داشته است. با توجه به اینکه مقدار توان دومf در این پژوهش 33/0 بوده و در دامنه بین15/0 تا 35/0 قرار گرفته است، میتوان گفت که متغیر انگیزه خدمت عمومی توانسته است بر رابطه بین رهبری تحولآفرین و عملکرد شغلی تاثیر متوسطی داشته باشد و این رابطه را در حد متوسط در جهت مثبت تعدیل کند.
|
R2 with moderator - R2 without moderator |
1-R2 with moderator |
F2= |
بحث و نتیجهگیری
این پژوهش با هدف بررسی ارتباط رهبری تحولآفرین مدیران با عملکرد شغلی معلمان با نقش تعدیلکننده انگیزه خدمت عمومی آنان در مدارس مقطع متوسطه دوم شهر سیرجان انجام گرفته است. پس از گردآوری دادهها از میان 251 نفر از معلمان این مدارس، مدل پیشنهادی پژوهش در قالب مدلسازی معادلات ساختاری با استفاده از نرمافزار Amos مورد تحلیل قرار گرفت. بر اساس نتایج پژوهش، فرضیات مورد تایید قرار گرفتند.
یکی از نتایج این پژوهش رابطه بین رهبری تحولآفرین با عملکرد شغلی معلمان بود که با یافتههای پژوهشهای متعددی در این زمینه سازگاری دارد(Elenkov, 2002; McColl & Anderson, 2002; Hancott, 2005; Garcia-Morales et al., 2011; Kensbock & Boehm, 2016). Hancott (2005) رابطه بین رهبری تحولآفرین و عملکرد سازمانی را در بزرگترین شرکتهای دولتی کانادا بررسی کرد. نتایج پژوهش وی نشان داد که رهبری تحولآفرین سبک رایج رهبران بهترین شرکتهای دولتی کانادا بوده است و شرکتهای ضعیفتر رتبهای پایینتر در رهبری تحولآفرین نسبت به رهبران سایر شرکتها بهدست آوردند. همچنین Elenkov (2002) آثار رهبری تحولآفرین بر عملکرد کارکنان در شرکتهای روسی را بررسی کرد. نتایج این بررسی نشان داد که رفتارهای تحولآفرین مؤثرتر از رفتارهای تبادلی برای بهبود عملکرد کارکنان شرکتهای روسی است. در این تحقیق نشان داده شد که رهبران روسیه بیشتر ویژگیهای کاریزمایی، ملاحظات فردی و ترغیب ذهنی را برای دستیابی به اهداف سازمانی از خود نشان میدهند. Saki et al (2015) پژوهشی با عنوان «بررسی رابطه اخلاق حرفهای مدیران و رهبری تحولآفرین با عملکرد شغلی معلمان در مدارس متوسطه شهرستان ملارد» انجام داده و دریافتند که بین رهبری تحولآفرین و عملکرد شغلی رابطه مثبت و معناداری وجود دارد.
نتیجه فرضیه دوم نشان داد انگیزه خدمت عمومی رابطه بین رهبری تحولآفرین مدیران با عملکرد شغلی معلمان را تعدیل میکند. Belle (2013) نیز در پژوهش خود به نتایج مشابهی دست یافت. عنوان پژوهش وی تاثیرات عملکرد رهبری تحولآفرین، تاثیر اجتماعی درکشده و انگیزه خدمت عمومی بود که در کشور ایتالیا در یک گروه از بیمارستانهای دولتی انجام داد. یافتهها نشان داد رهبری تحولآفرین عملکرد کارکنان دولتی را تقویت میکند و اثر بیشتری بر روی عملکرد کارکنان دولتی با انگیزه خدمت عمومی قویتر دارد. بر اساس کار نظری Paarlberg & Lavigna (2010) و شواهد تجربی موجود از جمله Park & Rainey (2008) و Wright et al (2012) تایید شده است که رهبری تحولآفرین، عملکرد شغلی کارکنان با انگیزه خدمت عمومی بالاتر را بیشتر از کارکنان با انگیزه خدمت عمومی پایینتر، افزایش میدهد. منطق حاکم بر این نتیجه این است که کارکنان با انگیزه خدمت عمومی بالاتر، بیشتر مراقب انجام کارهایی هستند که یک تاثیر مثبت بر روی دیگران دارند(Perry, Hondeghem & Wise, 2010). پیامهای الهامبخشی که رهبران تحولآفرین برای انگیزش پیروان خود به منظور عبور از نفع شخصی ارائه میکنند، به کارکنانی با انگیزه خدمت عمومی بالا این را القا میکند که شغل آنها دارای پتانسیل لازم برای تحقق اهداف و ارزشهای دیگران است(Belle, 2013) و این سبب افزایش عملکرد آنان در راستای پاسخ به این پیام میگردد.
با توجه به نتایج پژوهش، انگیزه خدمت عمومی میتواند تاثیر زیادی در مدیریت مدارس، ارتقای عملکرد شغلی معلمان و استفاده بهینه از نیروهای شاغل در این بخش داشته باشد. آموزش و پرورش به عنوان موثرترین سازمان آموزشی، تاثیرگذاری غیرقابلانکاری در قلمروهای مختلف زندگی اجتماعی دارد. زیرا رشد و توسعه نهادهای مهمی همچون خانواده، آموزش، مذهب و حتی اقتصاد وابسته به عملکرد و برنامههایی است که آموزش و پرورش تدوین و اجرا میکند. آموزش و پرورش وظایف و مسئولیتهای خود را توسط مدارس و معلمان تحقق میبخشد. به همین دلیل تلاش برای بهبود وضعیت عملکرد معلمان و مدارس برای تمام کشورها یک ضرورت است. طبق نتایج این پژوهش یکی از عوامل موثر بر عملکرد معلمان، استقرار و استفاده از سبک رهبری تحولآفرین توسط مدیران مدارس میباشد. مدیران و رهبران تحولآفرین خلاقیت و انگیزه کارکنان و معلمان خود را بالا برده و شرایط بهتری را برای فهم چشماندازهای راهبردی، رسالتها، اهداف و پذیرش آنها از سوی کارکنان فراهم میآورند. رهبران تحولآفرین میتوانند با خلق ایدهها و چشماندازهای جدید، مسیری نو از رشد و شکوفایی را پیش روی مدارس قرار دهند و با ایجاد تعهد و اشتیاق وافر در میان معلمان و کارکنان، آنان را برای ایجاد تغییرات بنیادین، تحول در ارکان و شالوده مدارس بهمنظور کسب آمادگی و توانمندیهای لازم برای حرکت در مسیر جدید و فتح قلههای بالاتری از عملکرد آرمانی، بسیج کنند.
در این راستا، نقش تعدیلکننده انگیزه خدمت عمومی در رابطه میان رهبری تحولآفرین و عملکرد شغلی معلمان نیز نشان از اهمیت این مفهوم دارد. اگرچه رهبران تحولآفرین میتوانند عملکرد معلمان را افزایش دهند اما بخش قابل توجهی از این افزایش از گذر ارتقای انگیزه خدمت عمومی معلمان محقق میشود. تا وقتی که معلمان دارای انگیزه خدمت عمومی قوی نباشند، کوشش رهبران تحولساز در مدارس راه به جایی نخواهد برد. بر همین اساس باید به دنبال یافتن سازوکارهایی برای ارتقای انگیزه خدمت عمومی معلمان بود. در این راستا، Paarlberg & Lavigna (2010) بررسی کردند که چگونه میتـوان مفهـوم انگیزه خدمت عمومی را در جهـت برانگیختن کارکنان و افزایش عملکرد سازمانی به کار گرفت. آنها مفهوم مدیریت ارزشهـا را بــرای تقویــت رفتارهــای خــدمت عمــومی مثبــت مطــرح کردنــد. پژوهش پــارلبرگ و همکارانش، تاکتیکهای عملی را برای پیادهسازی این مفهـوم در سـازمانهـای عمـومی فراهم آورد، اما آنان اذعان کردند که اگر یـک درک مبنایی از انگیزه خدمت عمومی در مـدیریت نـوین وجـود نداشـته باشـد ایـن تاکتیـکهـا هرگـز قابـل اجـرا نیسـتند. بر این اساس پیشنهاد میشود که آموزش و پرورش با برگزاری جلسات و دورههای آموزشی، مدیران و معلمان مدارس را با مفهوم انگیزه خدمت عمومی آشنا کرده و بدین ترتیب اسباب تقویت درک این مفهوم جدید را فراهم آورند. همچنین پیشنهاد میشود مسئولین سازمان و مدارس در صدد شناخت و تقویت عوامل موثر بر انگیزه خدمت عمومی معلمان برآیند و برنامهریزی لازم را در جهت رفع موانع ارتقای انگیزه خدمت عمومی به عمل آورند. بر اساس ادبیات انگیزه خدمت عمومی، در این زمینه اقدامات ذیل میتوانند مد نظر قرار گیرند: تعیین معیارهای منصفانه در پرداخت مزایا و پاداشها، ارزشیابی علمی عملکردها، ارتقای کارکنان و معلمان بر اساس شایستگی، ارائه بازخورد ارزشیابیها به معلمان، و دادن استقلال عمل به معلمان در انجام وظایف شغلی.
همچنین با توجه به نتایج این پژوهش مسئولین سازمان باید شرایطی را فراهم کنند تا مدیران مدارس از سبکهای مدیریت سنتی به سوی سبک تحولآفرین حرکت کرده و موجبات بهبود عملکرد معلمان و مدارس در دنیای متحول و متغیر امروزی را فراهم آورند. از سوی دیگر مدیران باید سعی کنند که خود نمونه بارز انگیزه و عملکرد خوب در مدارس باشند تا به عنوان الگوی رفتاری، فعالیت و انگیزه معلمان را تحت تاثیر مثبت قرار دهند. از محدودیتهایی که در این پژوهش وجود داشت میتوان به اعتقاد برخی پاسخدهندگان به کارساز نبودن این پژوهشها در عمل و در نتیجه همکاری نکردن با پژوهشگران و نیز محدودیت مربوط به جامعه آماری که فقط معلمان مقطع متوسطه دوم را در بر میگرفت اشاره کرد. پژوهشهای آینده میتوانند ضمن بررسی نقش میانجی یا تعدیلکننده سایر متغیرها در رابطه میان رهبری تحولآفرین و عملکرد شغلی، سایر سبکهای رهبری را مورد بررسی قرار داده و نیز پژوهشهای مرتبط را در جوامع و نمونههای آماری دیگر انجام دهند.