Document Type : Qualitative Research Paper
Authors
1 Associate Professor of Educational Management, Payame Noor University South Tehran, Tehran, Iran
2 Master of Educational Management, Payame Noor University South Tehran, Tehran, Iran
Abstract
Keywords
مقدمه
تحول در مدارس را میتوان در رویکرد سیستمی به مدیریت دانش جستجو کرد. برای مدارسی که خواهان اثربخشی بیشتری در سازماناند، معلمان باید به شناسایی و کمک به تعریف اهداف برنامهریزی و استانداردهای آموزشی در مدارس اقدام نمایند. معلمان نیازمند تشویق، حمایت و شناخت منابع کلاسی مشترک و دانش حرفهایاند. اگر بخواهیم مدیریت دانش را در مدارس شاهد باشیم، ناچار هستیم ارکان آن : خلق، انتشار، و کاربرد دانش، را در مدارس عملیاتی کنیم و انگیزش افراد به تسهیم و تقسیم دانش و تبادل اطلاعات خود با دیگران را افزایش دهیم. هدف از تسهیم دانش، بهبود جامعهی مدرسه یا افزایش مبنای دانش مدرسه برای تصمیمگیری مؤثرتر و کاراتر در همهی جوانب سازمان آموزشی است. فرایند تحول در مدارس بهطور متداول فرایند انتقال از بالا به پایین را در ساختار سازمان طی مینماید که این امر تنها بهواسطهی اقدامات مستقیم مدیران صورت میپذیرد. (Sarmadi & Seyf, 2008:197). ناگفته پیداست که سبکفکری مدیر چه تأثیری در زمینهی خواهد داشت. یک مدیر با یک سبکفکری میتواند تسهیل گر فرادید خلق، انتشار و کاربرد دانش باشد و مدیر دیگر با سبکفکری دیگر نهتنها کمککننده نیست بلکه میتواند مانع جدی در این مراحل باشد. حساســیت و اهمیت مدیریت و رهبری در مدارس ابتدایی به خاطر آغاز تعلیم و تربیت و اثر آن بر ادامه فرایند آموزش در سایر دورهها بیشتر است.
نتایج مطالعات حاکی از آن است که مدیران برحسب سبک تفکرشان، سبک رهبری متمایزی داشتهاند (Chang et, (2001); Solg & Atashpoor, (2005); Yildirima, (2008، به نقل از((2014 MahdaviShakib & Ahanchia، علاوه بر این، سبکهای فکری متفاوت مدیران و افراد در سازمانهای متفاوت، میتواند منجر به عملکردهای متفاوتی شود، زیرا سبک تفکر فردی بهشدت بر چگونگی تجزیهوتحلیل، ارتباط با دیگران، رویکردها، موقعیتها، سازماندهی کردن، حل مسائل، رهبری و مدیریت تأثیر میگذارد. (Harrison & Bramson (1997 به نقل از Keshtkaran, Mohabati, Hedayati & Roshanfard (2014). آشنایی با ﺳﺒﮏ ﺗﻔﮑﺮ میتواند ﺑﻪ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﺪ ﺗﺎ ﻧﻘﺎﻁ ﺿـﻌﻒ و قوت ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺗﺸﺨﻴﺺ ﺩﻫﻨﺪ ﻭ ﺑﻔﻬﻤﻨﺪ ﭼﮕﻮﻧﻪ میتوانند استراتژیهای ﺧـﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ تصمیمگیری ﻭ ﺣـﻞ ﻣـﺴﺄﻟﻪﮔﺴﺘﺮﺵ ﺩﻫﻨﺪ. ﺍﻳﻦ ﺍﻣﺮﻣﻲ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺳﺒﺐ ﮐـﺎﻫﺶ ﺗـﺼﻤﻴﻤﺎﺕ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺷـﻮﺩ (Zareei (2007 به نقل از (Keshtkaran & et, all,2014 ). شناخت سبکهای تفکر و متغیرهای مرتبط با آن در آموزشوپرورش امری لازم و ضروری است، زیرا بسیاری از تفاوتها در عملکرد افراد را بهجای نسبت دادن به توانایی، میتوان به سبکهای تفکر نسبت داد. از سوی دیگر درک سبکهای تفکر به افراد کمک میکند بهتر دریابند که چرا بعضی از فعالیتها برای آنها مناسب و برخی دیگر مناسب نیستند؛ درواقع سبک تفکر دلیلی برای عملکرد متفاوت افراد باشند (Sharifi & Ghavam, 2006 به نقل از 2012 Hoseyni & Danayifard. .(بنابراین ازآنجاکه سبک تفکر، مدیران را نسبت به تواناییهای خودآگاهتر میکند و به آنها امکان تصمیمگیری درست را در مراحل گوناگون زندگی میدهد، سبکهای تفکر عامل مهمی در موفقیت مدیران میباشند. سبک تفکر یک استدلال خاص و استراتژی حل مسئله است که به روشن شدن این مطلب کمک میکند که چرا افراد در مسائل مربوط به زمینههای تحصیلی و شغلی، یا در تعاملات اجتماعی با سایر افراد به شیوههای متفاوت واکنش نشان میدهند. (Morfi & Jang 2009، به نقل از Hoseyni & (Danayifard, 2012 حال طبق آنچه از سبک تفکر بیان شد، مشخص میشود که سبک تفکر یک مدیر تأثیر قابلملاحظهای در تصمیمگیری درست برای خلق دانش در سازمان، چگونگی فرآیند دسترسپذیر ساختن و توسعهی دانش خلقشده توسط افراد در سازمان و چگونگی کاربرد این دانش در بین کارکنان خواهد داشت. تفکر مدیر بهطور مستقیم تأثیر خود را در تصمیمها، طرحها، رفتارها، نحوهی برخورد با مسائل و شرایط گوناگون سازمان متجلی میسازد، و میتوان از این نوع نتایج نحوهی تدوین و تنظیم تفکر مدیر را ردیابی نمود.
در پژوهش ((2007 Zareei به نقل از Keshtkaran & et, all (2014) به نظر میرسد با ارتقا و بهبود سبک تفکر مدیران بتوان مدیریت دانش در سازمان را بهبود بخشید و توجه بیشتر به مدیریت دانش موجب خواهد شد کارکنان با استفاده از استعداد و انگیزه و نیروهای نهفته و بالقوه در کنار استراتژی دانایی در مسیر رشد و بالندگی گام بردارند. رشد و بالندگی سازمانها عموماً و مراکز آموزشی خصوصاً درگرو تفکرات مدیران آنهاست، جریان دانش و اطلاعات در بین کارکنان بهویژه معلمان و آموزگاران در سطوح خلق، انتشار و کاربرد دانش در آن مراکز آموزشی است. موتور محرکهی مدیریت دانش در مراکز آموزشی ریشه در نهاد و تفکرات مدیران آموزشی است. اگر بتوان از طریق اعمال مدیریت دانش سطوح تفکر مدیران را پیشبینی کرد، امید است از طریق تقویت خلق، انتشار و کاربرد دانش تفکرات مدیران را هم افزایش داده و موجبات ارتقای محیطهای علمی و آموزشی هرچه بیشتر فراهم گردد.
با توجه به مطالب گفتهشده در پژوهش حاضر سعی شده بررسی شود که آیا میتوان سبک تفکر مدیران را بر پایهی خلق، انتشار و کاربرد دانش پیشبینی کرد ؟
در این رابطه (2008) Stephen به نقل از (2014) MahdaviShakib & Ahanchian به بررسی رابطهی سبک تفکر کارآفرینان با نوآوری در شرکتهای چینی مبتنی بر فنآوری پرداخت. نتایج نشان داد تنها سبک تفکر آزادمنشانه با نوآوری رابطهی مثبت و معنادار دارد. و Lesh, Trocchio & Wolman (2010) Clark, رابطه میان سبکهای تفکر با سبکهای یادگیری و آموزش در دانشجویان فوقلیسانس به بالا را بررسی کردند. نتایج نشان داد که سه سبک تفکر از تئوری خود حکومتی ذهنی استرنبرگ بالاتر از متوسط با سبکهای یادگیری تئوری فلدر و سیلورمن همبستگی داشتند. سبکهای تفکر محافظهکار، اجرایی و جزئی با سبکهای یادگیری حسی و ترتیبی ارتباط داشتند. نتایج پژوهش(kazimer, Lee & Loon (2012 به نقل از Hoseyni & Danayifar (2012) نشان داد که اعتماد بین همکاران با تعهد و تسهیم دانش ارتباط دارد. فرهنگسازمانی که اعتماد مبتنی بر علاقه رابین همکاران تشویق میکند، تسهیم دانش را تسهیل مینماید. نتایج تحقیق(2013) Bryant نشان داد که هرچه ارشد بودن از طریق همکاران افزایش یابد، خلق و تسهیم دانش نیز تسهیلتر میشود. در تحقیق خود (1993) Mahdavishakib & Ahanchiyan تحت عنوان «نقش سبکهای تفکر مدیران آموزشی در انطباق رفتار آنان با شاخصهای رهبری تحولی » به این نتیجه رسیدند که مدیران آموزشی موردبررسی بین سبکهای نوع اول، دوم و سوم با یکدیگر رابطه معناداری وجود داشته است؛ اما بین هیچیک از سبکهای تفکر با شاخصهای رهبری تحولی رابطه معناداری مشاهده نشد. (2015) Keshavrrzi, Safari, Hamidirad در پژوهشی با عنوان « بررسی تسهیم دانش بر یادگیری، نوآوری و عملکرد سازمانی ». نشان داد که تسهیم دانش بر یادگیری، نوآوری و عملکرد سازمانی تأثیر مثبت دارد؛ همچنین تسهیم دانش آشکار تأثیر بیشتری بر عملکرد مالی و تسهیم دانش نهان تأثیر قویتری بر عملکرد عملیاتی دارد.
در مقالهای (2015) Aminpour, Hosseini Sarkhosh, Akhavan & Kiya تحت عنوان «بررسی رفتار تسهیم دانش کارکنان در یک سازمان با فناوری پیشرفته مبتنی بر نظریه رفتار برنامهریزیشده» نتایج پژوهش، از اثر مثبت و معنادار قصد تسهیم دانش و کنترل رفتاری درک شده بر رفتار تسهیم دانش حمایت کرد. در پژوهشی (2016) Azizinejad با عنوان «بررسی رابطهی سبک تفکر بخشهای چهارگانهی مغزی با مهارتهای مدیران در دانشگاه آزاد اسلامی» میگوید: یافتهها ﻧﺸﺎن میدهد که رابطۀ ﻣﻌﻨﺎداری ﺑﯿﻦ ﺗﺴﻠﻂ ﺳﺒﮏ ﺗﻔﮑﺮ ﺗﺤﻠﯿﻠﯽ یکچهارم ﻣﻐﺰی اﻟﻒ، ﺗﺴﻠﻂ ﺳﺒﮏ ﺗﻔﮑﺮ ﺑﯿﻦ ﻓﺮدی یکچهارم ﻣﻐﺰی ج و ﺑﯿﻦ ﺗﺴﻠﻂ ﺳﺒﮏ ﺗﻔﮑﺮ ﺧﻼق یکچهارم ﻣﻐﺰی د و مهارتهای ﻣﺪﯾﺮان وﺟﻮد دارد، بهطوریکه ﻫﺮ ﭼﻪ ﺳﺒﮏ ﺗﻔﮑﺮ بخشهای ﻣﻐﺰی اﻟﻒ، ج و د ﻏﺎﻟﺐ ﺑﺎﺷﺪ، مهارتهای ﻣﺪﯾﺮان ﺑﻬﺒﻮد ﺧﻮاﻫﺪ ﯾﺎﻓﺖ؛ وﻟﯽ ﺑﯿﻦ ﺳﺒﮏ ﺗﻔﮑﺮ ﺑﺎ ﺗﻮاﻟﯽ یکچهارم ﻣﻐﺰی ب و ﻣﻬﺎرت ﻣﺪﯾﺮان راﺑﻄﻪ وﺟﻮد ﻧﺪارد.
مبانی نظری
سبک تفکر: سابقة نظریة سبکها بر روی یادگیری به اوایل دهة نود برمیگردد. در سال 1991 نظریة سبکهای شناختی و پس از چندی نظریة سبکهای تفکر استرنبرگ در حیطة آموزشوپرورش مطرح شد. بر اساس نظریة خود حکومتی ذهنی استرنبرگ، انسان ترجیحاتی در برخورد با امور پیرامونی و تفکر دربارة آنها دارد که به آن سبک تفکر گفته میشود. در رابطه با سبک تفکر نظریات زیر وجود دارد : 1-سبک تفکر ((1992 Sternberg به نقل از Keshtkaran, et, all (2009) که اﯾﻦ ﻧﻈﺮﯾﻪ ﺳﯿﺰده ﺳﺒﮏ ﺗﻔﮑﺮ را ﺗﻮﺻﯿﻒ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﮐﻪ در ﭘﻨﺞ ﺑﻌﺪ ﺷﺎﻣﻞ: ﮐﺎرﮐﺮدﻫﺎ، شکلها، ﺳﻄﻮح، حوزهها و گرایشها از ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﻣﺘﻤﺎﯾﺰ میشوند.. 2-سبک تفکر2002) Harrison & Bramson به نقل از Qelichkhani & Rajabi, 2014) که شامل 5 سبک میشود. و در جدول 1 بهاختصار در مورد هر سبک توضیحاتی دادهشده است:
جدول 1 – سبکهای تفکر هریسون و برامسون و ویژگیهای هر سبک
3- نظریهی شش کلاه تفکر ادوارد دی بونوا[1] است. با مفاهیمی که دی بونو در کتاب “شش کلاه تفکر” منتشر کرده است، شما میتوانید با گذاشتن کلاههای خیالی با رنگهای سفید (حقایق و تصاویر) ، قرمز (دیدگاه احساسی) ، سیاه (وکیل مدافع شیطان) ، زرد (جنبهی مثبت) ، سبز (جنبهی منفی) ، آبی (دیدگاه سازمانی) شش دیدگاه مختلف به یک مساله داشته باشید. این روش به شما کمک میکند که مسائل تان را خیلی ماهرانه بررسی کنید تا از سبک تفکر عادت کرده، رهایی یابید. شش کلاه تفکر روش قدرتمند برای تیم هاست تا از زوایای مختلف به مسئله نگاه کنند. استعاره کلاههای مختلف تفکر به مردم کمک میکند تا دیدگاههای متناوب و حتی رقابتی پیدا کنند. 4- خود ارزیابی پیرسون: براساس ارزیابیهای پیرسون[2]، سبکهای تفکر عادات مثبتی هستند که برای تقویت تفکر انتقادی، حل مشکل و تصمیم گیری نقش دارند. در حالیکه سبک تفکر کسی بهتر از دیگری نیست. بلکه تعادلی از سبکهای مختلف است که نتیجه آن تصمیم گیری بهتر خواهد شد. پیرسون نیز هفت رویکرد تفکر را قائل است: تحلیلی[3]: تفکر روشن، منظم و منطقی، کاوشگر[4]: کنجکاو، هوشیاروعلاقمندبه جهان پیرامون، خردمندانه[5]: محتاطانه، فروتن، بازتابی و استراتژیک، آزاد اندیش[6]: از نظر فکری آزاد و منصف سیستمی (نظاممند) [7]: مفهومی، فرایند گرا و شهودی، به وقت : کارآمد، قابل اعتماد و مسئولیت پذیر، حقیقت جو : مستقل، سخت فکر و دارای شک و تردید نسبت به مسائل و 5- الگوی دو بعدی تفکرکه دارای سه مرحلهی گرایش، تمرکز و ترکیب گرایش و تمرکز است و سبکهای تفکر که در شکل 1 نشان داده شده را به وجود میآورند.
شکل 1- الگوی دو بعدی تفکر
خلق دانش: نظریهی خلق دانش سازمانی، موضوع جدیدی در دنیای علم است و تقریباً 15 سالی میشود که در علم مدیریت مطرحشده است. هدف این نظریه شناسایی شرایطی است که در آن خلق دانش را قادر به نوآوری و یادگیری کند
. (Nonaka (1994), Takeushi (1995), Krogh Et,All (2000), Voelpel (2006، به نقل از (Qelichkhani & Rajabi (2014 ﺑﺮﺧﻲ، ﺧﻠﻖ داﻧﺶ را بهطور دﻗﻴﻖ ﻣﻌﺎدل ﻧﻮآوری گرفتهاند. اﻣﺎ ﺑﻴﻦ ﺧﻠﻖ داﻧﺶ و بهکارگیری آن داﻧﺶ در ﻗﺎﻟﺐ ﻳﻚ ﻧﻮآوری، ﻓﺎﺻﻠﻪ زﻳﺎدی وﺟﻮد دارد. ﺧﻠـﻖ داﻧـﺶ ﻳﻜـﻲ از ﻣﻘﺪﻣﺎت در ﻧﻮآوری اﺳﺖ. ﻫﺮﭼﻨﺪ ﻛﻪ در ﺑﺴﻴﺎری از ﻣﻮارد، ﻧـﻮآوری، ﺑـﺎ تکیهبر دانشهای ﻣﻮﺟﻮد ﺳﺎزﻣﺎن ﻳﺎ ﺟﺬب داﻧﺶ از ﺑﻴﺮون از ﺳﺎزﻣﺎن، ﻣﺤﻘﻖ میشود. مهمترین نظریاتی که در رابطه با خلق دانش وجود دارد نظریهی SECI ؛ چهار حالت تبادلات دانش و نظریهی C7 است.
نظریهی SECI توسط Nonako & Takichi در ﺳﺎل 1995 به نقل از(Elami, et, all, (2014 در ﻛﺘﺎب ﻣﻌﺮوف شرکتهایداﻧﺶ آﻓﺮﻳﻦ اراﺋﻪ شد، ﻛﻪ ﻳﻜﻲ از مطرحترین کتابها در ادﺑﻴﺎت ﻣﺪﻳﺮﻳﺖ داﻧﺶ اﺳﺖ. دانش در تعاملات بین دانش پنهان و آشکار خلق میشود. در این تعاملات، دانش پنهان و آشکار را ازلحاظ کمیت و کیفیت توسعه میدهد. چهار حالت برای تبادلات دانش وجود دارد که عبارتاند از : اجتماعی کردن[8] (پنهان به پنهان) ، بیرونی کردن[9] (پنهان به آشکار) ، ترکیب کردن[10] (آشکار به آشکار) و درونی کردن[11] (آشکار به پنهان).
مدل C7 : مدل مفهومی جدیدی که برای درک چگونگی خلق دانش مطرحشده است مدل C7 نام دارد. این مدل بیان میدارد که هفت C ارائهشده در زیر، نقش اساسی در خلق دانش سازمانی ایفا میکند. این مفاهیم عبارتاند از : ایجاد رابطه، تقارن زمانی، درک و فراگیری، ارتباطات، مفهومسازی، مشارکت و هوش جمعی. مدل C7 را میتوان از طریق سطوح انتزاعی و تلخیصی مختلفی تعریف نمود. Litnin (1987) به نقل از Haryoynas & Konen فناوری، زبان و زمینه و محتوی سازمانی را تعریف نموده است. درزمینهی فناوری، سیستم اطلاعاتی، سیستمهای هدف را به این دیدگاه محدود میکند که چطور دادهها بهطور کارآمدتر پردازش میشوند و در یک حامل اطلاعات مشخص ذخیره میگردند. در محتوی زبانی، سیستم اطلاعاتی وسیله و محیطی برای ادراک و ارتباط زبانی فراهم میآورد و در حیطهی سازمانی سیستم اطلاعاتی از فرآیند سازمانی حمایت مینمایند، آن را توانا ساخته، و در آن ایفای نقش میکند که دربرگیرندهی تعاملات و همکاری بشر است، مانند حوزهی تصمیمگیری.
انتشار دانش : انتشار دانش، فعالیتی نظاممند، بهمنظور مبادله دانش، اطلاعات و تجربه در میان اعضای یک گروه یا سازمان، یا فرآیند شناسایی، توزیع و بهرهبرداری از دانش موجود بهمنظور حل مطلوبتر مسائل موجود سازمان نسبت به گذشته است. (Yung & Wu (2008، به نقل از (Vshavarzi, (2015 هدف انتشار دانش خلق دانش جدید از طریق ترکیبهای مختلف دانش موجود یا بهرهبرداری بهتر از آن است (Wanwoorcom & Sandres, 2010 به نقل از Vshavarzi, 2015)). انتشار دانش یک ابزار بنیادی برای دریافت و توزیع (دانش آشکاروپنهان) ، از درون یا بیرون سازمان بهمنظور نوآوری و بهبود عملکرد است. (How et,all (2009، به نقل از Vshavarzi(2015), فعالیتهای انتشار دانش به دودسته انتشار دانش آشکار و نهان تقسیم میشود. (Nonako & Takishi (1995 به نقل از Vshavarzi (2015) در انتشار دانش آشکار افراد اطلاعات بهدستآمده از منابع مختلف را برای دیگران توزیع میکنند و درانتشاردانش نهان نیز کارکنان از طریق گفتوگو و تفکر دربارهی تجربههای خود به انتشار دانش نهان میپردازند. (Coacs (2006 به نقل از Adel (2010) چهارعنصر عمده در انتشار مؤثر دانش عبارتاند از : 1-کاربر یا استفادهکننده موردنظر اطلاعات یا فرآوردهای که قرار است انتشار یابد. 2-منبع انتشار که عامل، سازمان یا فردی است که مسئول تولید اطلاعات یا محصول و یا مسئول هدایت فعالیتهای انتشار است. 3-محتوی یا پیامی که منتشر میشود، یعنی دانش و فراورده جدید و هرگونه اطلاعات یا مواد پشتیبانیکننده و 4-رسانهی انتشار که عبارت است از روشهایی که دانش یا فرآوردهی توصیفشده، بستهبندی و انتقال مییابد.
نکتهی کلیدی که در تبدیل اطلاعات به دانش و به عبارت بهتر کاربردی شدن اطلاعات وجود دارد، مسئلهی انتشار دانش است. در تعاریف اولیه، انتشار را در یک ساختار یکطرفه در نظر گرفتهاند که ابتدا دانشی تولید میشود، سپس رسانه یا ناقلی آن را از منبع تولید به گیرندگان میرسانند و درنهایت دانش مورداستفاده قرار میگیرد. ایرادی که بر این نظریه وارد است، جدا در نظر گرفتن هر عامل و مشخص تلقی شدن هر مرحله از مراحل هفتگانه از تولید تا بهکارگیری دانش (تولید، اعتبار گذاری، تدوین، انتشار، تطابق، اجرا، نهادینهسازی) میباشد. با این دیدگاه پدیدهی انتشار نیز بهصورت خطی در نظر گرفته میشود که در آن اطلاعات بستهبندیشده از یک مکان به مکان دیگری منتقل میگردد. اما انتقال دانش تعاملی میباشد، نه خطی. و ارتباط نزدیک و همکاری تنگاتنگ بین سه گره (تولید، رسانه و کاربرد) وجود دارد.
کاربرد دانش : استفاده از دانش، یکی از مراحل اصلی در بین فعالیتهای مدیریت دانش است، زیرا دانش زمانی مفید خواهد بود که مورداستفاده قرار گیرد. فرآیندهای خاصی برای مدیریت دانش معرفیشده است که میتوان آنها را در چهار دسته 1) کسب، خلق و تولید دانش، 2) سازماندهی نگهداری و انبار 3) انتقال، اشتراک و توزیع و4) استفاده، کاربرد و بهرهبرداری طبقهبندی کرد. اما نکتهای که تقریباً در تمامی مدلها به چشم میخورد، تأکید بر استفاده و بهکارگیری دانش است و دیگر مراحل، بهمثابه مقدمهای در ایجاد بسترهای لازم و مناسب برای بهکارگیری دانش در جهت بهبود عملکرد هستند. ,2013) Hashemzadeh, et, all) در مطالعه خود، راجع به کسب مزیت رقابتی در صنعت با استفاده از رویکرد مدیریت دانش، کاربرد دانش را فرآیند مشارکت دانش در تولید کالاها و خدمات و اقدامات سازمانی برای ایجاد ارزش میداند و کاربرد دانش را در پاسخگویی به دانش مربوط به مشتری، پاسخگویی به دانش مربوط به رقبا و پاسخگویی به دانش مربوط به تکنولوژی میداند. کاربرد دانش شامل کاربرد دانش برای حمایت از تصمیمگیری، اقدام و حل مسئله میباشد و میتواند نهایتاً به خلق دانش منجر شود، زیرا که مدیریت دانش سیکلی پیوسته است. دانش خلقشده نیاز دارد تا کسب، تسهیم و بهکاربرده شود و درنتیجه چرخه ادامه داشته باشد. بنابراین کاربرد مؤثر دانش شامل استفاده از اشتباهات قبلی، استفاده از دانش برای حل مسائل جدید، انطباق منابع دانش برای مسائل، بهکارگیری دانش ذخیرهشده برای بهبود اثربخشی، استفاده از دانش برای تنظیم مسیر راهبردی و قابلدسترس ساختن منابع دانش برای حل مسئله میباشد. بیان داشته که کاربرد دانش مهمترین فرایند مدیریت دانش میباشد، چراکه مزیت رقابتی متعلق به سازمانهایی که بهترین دارایی دانش رادارند نیست، بلکه متعلق به سازمانهایی است که به بهترین صورت از دانش خود در عمل استفاده میکنند. اگر دانش تبدیل به عمل نشود و فعالیتهای سازمانی بر اساس دانش سازمان صورت نگیرد، همه فعالیتها و فرآیندهای مدیریت دانش بینتیجه خواهد بود. زیرا بهکارگیری دانش شکاف بین دانستن با عمل کردن را از بین میبرد و حلقهی مهم بازخورد یادگیری با انجام دادن و کاربرد به وجود میآید (Adli, 2005).
بر پایهی نکاتی که در مبانی نظری و تجربی، موردبحث قرار گرفت چارچوب نظری به شرح زیر میتوان ارائه نمود:
خلق دانش
|
انتشار دانش |
کاربرد دانش |
مدیریت دانش |
سبک تفکر |
ترکیبی |
عملگرا |
تحلیلگرا |
واقع گرا |
آرمانگرا |
شکل 4-چهارچوب نظری پژوهش
روش شناسی
این مطالعه از حیث هدف کاربردی و از حیث شیوهی جمع آوری داده ها، توصیفی، تک متغیری و همبستگی است. جامعهی آماری مورد مطالعه دراین پژوهش همهی مدیران شاغل درمدارس ومدیران ادارههای آموزش وپرورش استان البرزدرسال تحصیلی97-1396 در کلیه دورههای تحصیلی و ادارات آموزش و پرورش را شامل میشود.. معمولا اجرای پرسشنامه بر روی مدیران دشوار است، زیرا مدیران پرمشغله هستند و پرسشنامه بعد از موافقت و تایید آنها خدمتشان تحویل داده شده است. بنابراین از روش نمونه برداری در دسترس استفاده شده است. از بین حدود 400 نفر، 167 نفر به صورت نمونهی در دسترس به پرسشنامه پاسخ داده اند.
ابزارسنجش پرسشنامهی محقق ساختهی مدیریت دانش در 12 گویه شامل سه مولفه است. سوالات 1 تا 4 خلق دانش، 5 تا 8 کاربرد دانش، 9 تا 12 انتشار دانش را اندازه گیری میکند. که مدیران نظر خود را به صورت طیفی چهاردرجهای (همیشه، اغلب، گاهی، به ندرت) اعلام میدارند و پرسشنامهی سبک تفکر که توسط هریسون و برامسون (2002) ساخته شده، این بخش مجموعهای از 18 سوال 5 گزینهای است و فرد براساس ترجیحات خود، آنها را از 5 به 1 رتبه بندی میکند که 5 بیشترین و 1 کمترین شباهت را به فرد دارد. مجموع نمرههای کسب شدهی 18 سوال از هر گزینه، یک سبک فکری را میسنجد. مجموع نمرههای سوال اول سبک فکری ترکیبی، سوال دوم سبک فکری آرمان گرا، سوال سوم سبک فکری عمل گرا، سوال چهارم سبک فکری تحلیل گر و سوال پنجم سبک فکری واقع گرا را میسنجد. نمرهی 60 یا بالاتر اوج سبک فکری، نمرهی بین 59 – 49 دارای توانایی انطباق سبک فکری با شرایط مختلف و نمرهی 48 یا پایین تر سبک فکری نسبی که میتوان آن را نادیده گرفت، را نشان میدهد. تعاریف مربوط به هر سبک تفکر در جدول 2 آورده شده است.
برآورد نهایی اعتبار پرسشنامهی مدیریت دانش به مقدار 9125/0= α محاسبه گردید و اعتبار مؤلفههای آن به ترتیب 7803/0 = (F1) خلق دانش، 7778/0= (F2) انتشار دانش، 8527/0 = (F3) کاربرد دانش به دست آمد. اعتبار پرسشنامهی سبک تفکر به شرح زیر برآورد شد: 873/ 0= (A) تفکر ترکیبی، 6188/0= (B) تفکر آرمان گرا 7848/0= (C) تفکر عمل گرا، 8917= (D) تفکر تحلیل گرا، =8017/0 (E) تفکر واقع گرا است. لازم به ذکر است پرسش نامهی مؤلفههای تفکر تک بعدی است و لذا برای برآورد پایایی آن نمیتوان از فرمول متداول آلفای کرونباخ استفاده کرد و ناچار از فرمول فرگوسن (1949) استفاده گردید.
تجزیه و تحلیل داده ها
در تحلیل دادهها برای سوال اول (تفکر مدیران و هر یک از مؤلفههای آن، در جامعهی مورد مطالعه تا چه میزان است ؟) چون میانگین نظری برای سبک تفکر وجود نداشت، از فاصله اطمینان 99 درصدی استفاده شد. معین شد که تفکر ترکیبی بین 05/51 و 93/53، تفکر آرمان گرا بین 79/52 و 00/55، تفکر عمل گرا (C) بین 37/54 و 31/57، تفکر تحلیل گر (D) بین 70/53 و 99/55، و تفکر واقع گرا (E) بین 53/51 و 63/54 قرار دارند.
در پرسش دوم (خلق، انتشار و کاربرد دانش در جامعهی مورد مطالعه تا چه میزان است ؟) از t تک نمونهای استفاده شده است. در جامعهای که گروه نمونه از آن استخراج شده است، متغیرهای مدیریت دانش به مفهوم کلی (Ftot) در حد متوسط، متغیرهای خلق دانش (F1) در حد متوسط، متغیر انتشار دانش (F2) بالاتر از حد متوسط و متغیر کاربرد دانش (F3) هم در حد متوسط برآورد شده است.
برای پاسخ به پرسش سوم (طبقه بندی عاملهای تفکر مدیران در جامعهی مورد مطالعه کدام است ؟) و پرسش چهارم (رتبه بندی هر یک از عاملهای مدیریت دانش در جامعهی مورد مطالعه کدام است ؟) از مدل فریدمن استفاده شده است. در جامعهی مدیران مدارس و مدیران شاغل در آموزش و پرورش استان البرز در مجموعهی متغیرهای تفکر مدیران، تفکر عمل گرا با نماد (C) بالاترین رتبه، تفکر ترکیبی با نماد (A) پایین ترین رتبه را دارا هستند. متغیر تفکر تحلیل گرا با نماد (D) در رتبهی دوم، تفکر آرمان گرا با نماد (B) در رتبهی سوم، تفکر واقع گرا با نماد (E) در رتبهی چهارم جای گرفتند. و در مجموعه متغیرهای مدیریت دانش، متغیر انتشار دانش رتبهی اول، خلق دانش رتبهی دوم و کاربرد دانش رتبهی سوم را کسب کردند. و به این ترتیب در جامعهی مورد مطالعه کاربرد علم در رتبهی نازل تری قرار گرفته است.
برای پاسخ به پرسش پنجم (آیا تفکر مدیران با ویژگیهای فردی مدیران رابطه دارد ؟) و سوال ششم (آیا خلق، انتشار و کاربرد دانش با ویژگیهای فردی مدیران رابطه دارد؟) از مدلهای آماری غیر پارامتری استفاده میشود. ویژگیهای فردی مورد مطالعه در این پژوهش (جنسیت، تحصیلات، سن، سابقهی خدمتی، محل خدمتی و نوع مدرسه) در مقیاس اسمی (مقولهای) است. بنابراین لازم است تا متغیرهای تفکر مدیران نیز از طریق تقسیم طبقهها به صورت مقولهای در آیند. در مدل همخوانی مجذور کای رابطهی جنسیت با خلق دانش، نوع مدرسه با کاربرد دانش و تفکر واقع گرا تایید شده است، و سایر ویژگیهای فردی رابطهای با مؤلفههای مدیریت دانش و سبک تفکر نداشتند.
برای پاسخ به پرسش آخر (آیا تفکر مدیران با خلق، انتشار، وکاربرد دانش رابطه دارد؟) ازمدل همبستگی بنیادی استفاده میشود. هدف کلی، تبیین هرچه بیشتر مجموعه متغیرهای تفکر مدیران از روی متغیرهای خلق دانش، انتشار دانش، کاربرد دانش و ویژگیهای فردی (سن وتجربه خدمتی) ، تاحد ممکن است. تحلیل همبستگی بنیادی بهعنوان درونداد اساسی خود با دو مجموعه متغیر، که به هریک از آنها میتوان یک معنای نظری داد سرو کار دارد. استراتژی اساسی آن عبارت است از: استنتاج یک ترکیب خطی از مجموعههایی از متغیرها بهگونهای که همبستگی بین دو ترکیب خطی بیشینه شود. تحلیل در آخر در جدول 5 با استفاده از آزمون همبستگی بنیادی رابطهی بین سبک تفکر مدیران با مؤلفههای مدیریت دانش شامل خلق، انتشار و کاربرد دانش نشان داده شده است.
جدول 5 آزمون معنادار بودن رتبههای متوالی
ردیف |
مقدارویژهλ |
ضریب همبستگی بنیادی RC |
مجذورهمبستگی بنیادی RC2 |
مقدارF |
درجه آزادیdf |
سطح معناداری |
1 |
1030/0 |
305596/0 |
093389/0 |
22/1 |
25=5×5 |
2125/0 |
2 |
0639/0 |
245018/0 |
060034/0 |
91/0 |
16=4×4 |
5550/0 |
3 |
0229/0 |
149655/0 |
022397/0 |
52/0 |
9=3×3 |
8635/0 |
4 |
0059/0 |
076470/0 |
005848/0 |
25/0 |
4=2×2 |
9072/0 |
5 |
0005/0 |
021718/0 |
000472/0 |
08/0 |
1=1×1 |
7832/0 |
چنانکه درجدول 9 مشخص شدهاست، مقدار F متناظر با 1030/0= 1λبرابر22/1 است، که برای 25=5×5 درجه آزادی که درسطح 2125/0 ازلحاظ آماری معنادار نیست. به همین ترتیب مقدار F با 0639/0= 2λ نیز برابر 91/0 است و برای درجه آزادی 16= (1-5) (1-5) ، درسطح 5550/0 ازلحاظ آماری معنادار نیست، مقدار F متناظر با 3λ، 4λ، و 5λ نیزمعنادار نیست. لذا بر پایه این جدول خلاصه، دو ماتریس از ضرایب استاندارد شده متغیرهای بنیادی نمی توان بهدست آورد (برای هریک از دو مجموعه که درتحلیل واردشده است، یک ماتریس). به عبارت دیگراین مقادیر اطلاعات دقیقی درباره ترکیب زوجهای متناظر با متغیرهای بنیادی که همبستگیهای بنیادی جدول 10-4 را تولید میکند، بهدست نمیدهد و می توان نتیجه گرفت مجموعه تفکرات مدیر (تفکر ترکیبی، آرمان گرا، عمل گرا، تحلیل گرا، وواقع گرا) را نمی توان برپایه مؤلفه های مدیریت دانش (خلق، انتشار، و کاربرد دانش) پیش بینی نمود. به بیان دیگر مجموعه تفکرات مدیران با مؤلفه های مدیریت دانش درسازمان های مورد مطالعه به حیطه های متفاوتی تعلق داشته وکم وبیش مستقل از یکدیگر عمل می نمایند.
بحث و نتیجه گیری
پژوهش حاضر به پیش بینی سبک تفکر مدیران بر پایهی خلق، انتشار و کاربرد دانش پرداخته است. همان طور که در تحلیلها آمده است مدیران در جامعهی آماری مورد مطالعه در تفکر ترکیبی بین 05/51 و 93/53، در تفکر آرمان گرا بین 79/52 و 00/55، در تفکر عمل گرا بین 37/54 و 31/57، در تفکر تحلیل گرین 70/53 و 99/55 و در آخر در تفکر واقع گرا نمره بین 53/51 و 63/54 را کسب کردند. و این یعنی طبق تعریف و طبقه بندی هریسون و برامسون آنها دارای سبک تفکر بین 59-49 که دارای توانایی انطباق سبک فکری خود با شرایط مختلف هستند. بنابراین مدیران در این جامعهی آماری در هیچ کدام از سطوح تفکر به اوج سبک فکری نرسیدند و این برای افرادی که تصمیم گیرندگان و هدایت کنند گان در یکی از مهم ترین نهادهای اجتماعی که با آینده سازان کشور در ارتباط مستقیم هستند، پسندیده نیست و لازم است برای ارتقا سبک تفکر آنان فعالیتهای جدی انجام شود. این نتیجه با پژوهش Keshtkaran & et, all (2014) مطابقت ندارد و چون در این پژوهش سبک تفکر تحلیل گرایی جامعهی آماری آن با میانگین 63 در اوج سبک فکری قرار دارند. همچنین در جامعهی آماری مورد مطالعه، انتشار دانش بالاتر از حد متوسط و خلق، کاربرد و مدیریت دانش در حد متوسط قرار دارد. این نتیجه یعنی مدیران در این جامعه بیشتر اشاعه دهنده هستند و خلق و کاربرد دانش در آنها در حد مطلوبی قرار ندارد. و این در حالی است که اشاعهی دانش بدون کاربرد آن و همچنین اشاعهی دائم دانش کهنه و قدیمی تاثیری بر روی فرایند بهبود آموزش نخواهد داشت
در سوالهای سوم و چهارم پژوهش (طبقه بندی عاملهای تفکر مدیران و خلق، انتشار و کاربرد دانش در جامعهی مورد مطالعه کدام است ؟) نتیجه گرفته شد که تفکر عمل گرا بالاترین رتبه و تفکر ترکیبی پایین ترین رتبه را کسب کردند. و به ترتیب تفکر تحلیل گر رتبهی دوم، آرمان گرا رتبهی سوم و واقع گرا رتبهی چهارم را به خود اختصاص دادند. با توجه به نتایج مشخص میشود که در جامعهی مورد مطالعه مدیران دارای برنامههای بلند مدت و بزرگ نیستند و تمایل دارند متفکران عملی و کوتاه مدت بوده و رویکردی مرحله به مرحله داشته باشند. که این موضوع با توجه به تغییرات دائمی که در نظام آموزش و پرورش ما اتفاق میافتد مطابقت دارد و این تغییرات اجازهی برنامه ریزی بلند مدت به کسی را نمیدهد. همچنین مدیران از نظر پذیرش نظرات متضاد و مخالف خود و پذیرفتن اینکه هر انسانی دیدگاه و نقطه نظر خاصی دارد در رتبهی پایین تری از سایر سبکها قرار دارند و به نظر میرسد این موضوع هم برمی گردد به سیستم بستهی محیط آموزش و پرورش که در این محیط فقط یک سری عقاید خاص قابل قبول و پذیرفته است و افراد خارج از این عقاید اصلا پذیرفته نخواهند بود. در مورد مدیریت دانش، انتشار دانش در رتبهی اول، خلق دانش در رتبهی دوم و کاربرد دانش در رتبهی سوم قرار دارند. که این بیانگر این است که مدیران در جامعهی مورد مطالعه به کارکردن به شیوهی سنتی تمایل دارند و کمتر سعی میکنند تا روشهای جدید را در وظائف خود به کار بگیرند. نتیجه تحقیق سید احمد هاشمی و خلیلیان با نتایج پژوهش حاضر مطابقت دارد.
در سوال پنجم و ششم پژوهش (آیا تفکر مدیران و خلق، انتشار و کاربرد دانش با ویژگیهای فردی آنها رابطه دارد؟) مشخص شد که نوع مدرسه با سبک تفکر واقع گرایی و کاربرد دانش و جنسیت با خلق دانش رابطه دارند..
و در آخر برای پرسش هفتم (آیا تفکر مدیران را بر پایهی خلق، انتشار و کاربرد دانش میتوان پیش بینی کرد؟) نتیجه این شد نمیتوان پیش بینی کرد و تفکر مدیران با مؤلفههای مدیریت دانش به حیطههای متفاوتی تعلق داشته و کم و بیش مستقل از یکدیگر عمل میکنند. پژوهشی که مستقیما به بررسی مؤلفههای سبک تفکر مدیران با مدیریت دانش بپردازد یافت نشد.
درنهایت میتوان گفت مدیران مدارس و مدیران ادارات آموزشوپرورش استان البرز ازنظر سبکفکری در حد متوسط هستند و نیاز دارند تا با آموزش سبکفکری خود را ارتقا د هندو همچنین ازنظر خلق دانش و کاربرد دانش جدید نیز در حد متوسط هستند و باید آموزشهای لازم در این زمینه را ببینند.
محدودیتهای پژوهش
پیشنهادهای پژوهش
پیشنهادهای کاربردی پژوهش